مولاموللغتنامه دهخدامولامول . (اِمص مرکب ) درنگ بسیار و درنگ از پی درنگ و تأخیر پس تأخیر.(از برهان ) (ناظم الاطباء). تأخیر از پی تأخیر. (انجمن آرا) (آنندراج ). و رجوع به مول و مولیدن شود.- مولامول کردن ؛ سخت تأخیر کردن . درنگ از پی درنگ نمودن :<
مولامولفرهنگ فارسی عمیددرنگ بسیار؛ تاخیر از پی تاخیر: ( چنان به وعده همیکرد چرخ مولامول / که شد ز خون دلم تشت چرخ مالامال (جمالالدین عبدالرزاق: ۲۳۸).
مالاماللغتنامه دهخدامالامال . (ص مرکب ) بسیار و کثیر. (غیاث ) (آنندراج ). فراوان . || پر باشد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 321). پر و مملو. (غیاث ) (آنندراج ). ظرفی باشد که پر چیزی کرده باشند از روغن و غیر آن . (فرهنگ اوبهی ).پر و انباشته . انباشته ٔ تا لب و لبالب .