موذیگریفرهنگ مترادف و متضاد۱. حیلهگری، مکاری ۲. ناقلابازی، بدطینتی، بدجنسی ۳. مردمآزاری، شرارت ≠ سادهلوحی
مادریلغتنامه دهخدامادری . [ دَ ] (حامص ) مادر بودن . امومت . مقابل پدری . (فرهنگ فارسی معین ) : جهان را چو نادان نکوهش مکن که بر تو مر او را حق مادری است . ناصرخسرو.اندرآ مادر به حق مادری بین که این آذر ندارد آذری . <p class
بدیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی م] بدی، پستی [صفات بد انسانی]: شیطنت، خباثت، شرارت، بدجنسی، بدخویی، موذیگری، بدکاری، تبهکاری، نادرستی، بددهانی، ناسزاگویی، فحاشی، هرزگی، سوءنیت، ناقلایی، بدطینتی، ناجوانمردی، ناجنسی، دافعه، فرومایگی، رذالت ◄ حقارت اسائه، بدی کردن [بدیهای محیط ◄ شر 616]:، زشتی، کثافت، فساد، خرابی،