بدسگالیفرهنگ مترادف و متضادبداندیشی، بدخواهی، بدسرشتی، بدگویی، بدنهادی، دشمنی، بدنفسی ≠ نیکنهادی، نیکخواهی، نیکاندیشی
بدسگالیلغتنامه دهخدابدسگالی . [ ب َ س َ / س ِ ] (حامص مرکب ) بدسگال بودن . مقابل نیکوسگالی . (فرهنگ فارسی معین ): و با این همه رنج قصد خصمان و بدسگالی دشمنان بر اثر. (کلیله و دمنه
بدسگالفرهنگ مترادف و متضاد۱. بداندیش، بدخواه، بدسرشت، بدطینت، بدنفس، بدنهاد ۲. دشمن ≠ نیکاندیش، نیکوسگال
بدسگاللغتنامه دهخدابدسگال . [ ب َ س َ / س ِ ] (ص مرکب ) بداندیش . بدخواه . دشمن . (برهان قاطع) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) : دل من پر آزار از آن بدسگال نبد دست من چیره بر بدهمال .
مکرلغتنامه دهخدامکر. [ م َ ] (ع مص ) بدسگالیدن . (تاج المصادر بیهقی )(ترجمان القرآن ). بدسگالیدن و فریفتن . (مجمل اللغه ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). خدعه کردن .
مکائدلغتنامه دهخدامکائد. [ م َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ مکیده به معنی بدسگالی و بداندیشی . (غیاث ). ج ِ مکیدة. (ناظم الاطباء) : به انواع مکائد تمسک می ساخت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهرا