تعذیبلغتنامه دهخداتعذیب . [ ت َ ] (ع مص ) عذاب دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). در شکنجه کشیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به رنج افکندن . (از
تعزیبلغتنامه دهخداتعزیب . [ ت َ ] (ع مص ) دور شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دراز شدن غیبت کسی . (از اقرب الموارد). || دور بردن به چرا. (تاج
تعظیبلغتنامه دهخداتعظیب . [ ت َ ] (ع مص ) در تأخیر انداختن کاری را. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (آنندراج ). تسویف . (اقرب الموارد).
تشذیبلغتنامه دهخداتشذیب . [ ت َ ] (ع مص ) باز کردن پوست درخت . || راندن و دفع کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || درخت پیراستن . (زوزنی ). خشاوه
تعتیبلغتنامه دهخداتعتیب . [ ت َ ] (ع مص ) نیفه ٔ ازار برچیده از پیش وابستن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جمع کردن نیفه ٔ شلوار و درهم پیچیدن آن از پیش . (از اقرب ال
تعجیبلغتنامه دهخداتعجیب . [ ت َ ] (ع مص ) کسی را به شگفتی آوردن . (تاج المصادر بیهقی ). کسی را شگفتی نمودن . (زوزنی ). کسی را به شگفتی افکندن . (دهار). به شگفت آوردن کسی را. (منت
تعذیرلغتنامه دهخداتعذیر. [ ت َ ] (ع مص ) ثابت نشدن کسی را عذری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || عذر بدروغ آوردن . (زوزنی ). عذر آوردن . (آنندراج ). || مبالغه
چارشاخلغتنامه دهخداچارشاخ . (اِ مرکب ) نوعی از تعذیب . (آنندراج ) (لطائف اللغات ) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). || آلتی که بدان خرمن کوفته را باد دهند تا دانه از کاه جدا گردد. (ن
درد رسانیدنلغتنامه دهخدادرد رسانیدن . [ دَ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) تعذیب کردن . رنج دادن . اذیت کردن . (ناظم الاطباء). ایلام . (یادداشت مرحوم دهخدا).
تنبیهفرهنگ مترادف و متضاد۱. تادیب، تعذیب، تعزیر، توبیخ، جزا، سیاست، عقاب، گوشمال، گوشمالی، مجازات، نسق ≠ تشویق ۲. بیدار کردن، هشیار ساختن ۳. آگاه کردن، واقف کردن ≠ غافل ساختن، باخبر گذا