رندلغتنامه دهخدارند. [ رُ ] (اِ) مرغی از جنس بلبل . (ناظم الاطباء). مرغی است که اکثر در مزارع دیده می شود. (شعوری ).
رنددیکشنری فارسی به انگلیسیastute, clever, knowing, rogue, roguish, shrewd, sly, wily, wise, knavish, slyly
رندلغتنامه دهخدارند. [ رَ ] (اِ) تراشه را گویند که از چوب جدا شود. (برهان قاطع). تراشه ٔ چوب که از رنده کشیدن فرومی افتد. (غیاث اللغات ). آنچه از چوب بوقت رنده کردن فروریزد. (آ