منتهالغتنامه دهخدامنتها. [ م ُ ت َ ] (ع ص ، اِ) چیزی به پایان رسیده . (آنندراج ). || آخر. آخرین . پایان . حد ونهایت . انجام و عاقبت . (از ناظم الاطباء). انجام . فرجام . کران . کرانه . بن . تک . ته . سر. انتها. غایت . مقابل مبتدا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : فضل تر
منتهافرهنگ فارسی معین(مُ تَ) [ ع . منتهی ' ] 1 - (اِمف .) به پایان رسیده . 2 - (اِ.) پایان ، انجام . 3 - (ص .) آخر، آخرین . ؛~ الیه پایان ، انتها.
منتهالغتنامه دهخدامنتها. [ م ُ ت َ ] (ع ص ، اِ) چیزی به پایان رسیده . (آنندراج ). || آخر. آخرین . پایان . حد ونهایت . انجام و عاقبت . (از ناظم الاطباء). انجام . فرجام . کران . کرانه . بن . تک . ته . سر. انتها. غایت . مقابل مبتدا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : فضل تر
منتهافرهنگ فارسی معین(مُ تَ) [ ع . منتهی ' ] 1 - (اِمف .) به پایان رسیده . 2 - (اِ.) پایان ، انجام . 3 - (ص .) آخر، آخرین . ؛~ الیه پایان ، انتها.
منتهالغتنامه دهخدامنتها. [ م ُ ت َ ] (ع ص ، اِ) چیزی به پایان رسیده . (آنندراج ). || آخر. آخرین . پایان . حد ونهایت . انجام و عاقبت . (از ناظم الاطباء). انجام . فرجام . کران . کرانه . بن . تک . ته . سر. انتها. غایت . مقابل مبتدا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : فضل تر
بی منتهالغتنامه دهخدابی منتها. [ م ُ ت َ ] (ص مرکب ) (از: بی + منتها = منتهی عربی ) بی منتهی . بی انجام . بی پایان : ور بدل اندیشه از مردم کنی مشغله شان بی حد و بی منتهاست . ناصرخسرو.اوست مختار خدا وچرخ و ارواح و حواس زان گرفتند از
منتهافرهنگ فارسی معین(مُ تَ) [ ع . منتهی ' ] 1 - (اِمف .) به پایان رسیده . 2 - (اِ.) پایان ، انجام . 3 - (ص .) آخر، آخرین . ؛~ الیه پایان ، انتها.