معقصلغتنامه دهخدامعقص . [ م ِ ق َ ] (ع ص ، اِ) تیر کژ. (مهذب الاسماء). تیر کج . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || تیر پیکان شکسته که دنبالش در آن مانده باشد پس آن را برآورده درست نموده باز به جای خودش نصب کنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). ج ، معاقص . (از اقرب
معکوسلغتنامه دهخدامعکوس . [ م َ ] (ع ص ) نگونسار. (غیاث ) (آنندراج ). نگونسار و باژگونه و سرنگون و مقلوب . (ناظم الاطباء). واژگون . واژگونه . وارون . وارونه . باژگون . باشگونه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). برعکس .- ترتیب معکوس ؛ ترتیب نزولی اعداد و این خلاف ترتیب
معکوشلغتنامه دهخدامعکوش . [ م َ ] (ع ص ) فراهم آورده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جمع آورده . (از اقرب الموارد).