معزابلغتنامه دهخدامعزاب . [ م ِ ] (ع ص ) آنکه مواشی خود را دور چراند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنکه مواشی خود را جای دور از مردم چراند. معزابة. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
محجوبلغتنامه دهخدامحجوب . [ م َ ] (ع ص ) بازداشته شده ٔ از بیرون آمدن . (ناظم الاطباء). پوشیده . مکسوف . مستور. در پرده کرده . درحجاب . مقابل آشکار و ظاهر : امیر... محجوب گشت از مردمان مگر از اطباء. (تاریخ بیهقی ص 517).نه عجب گر ز ب
محجوبفرهنگ فارسی عمید۱. باشرم؛ باحیا.۲. [قدیمی] پنهان؛ پوشیده؛ درپرده.۳. (اسم، صفت) [قدیمی، مجاز] بیخبر؛ ناآگاه.
معزابةلغتنامه دهخدامعزابة. [ م ِ ب َ ] (ع ص ) مرد بی زن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مردی که بی زنی وی دراز کشیده باشد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || زنی که بی شویی او دراز کشیده باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنند
معزابةلغتنامه دهخدامعزابة. [ م ِ ب َ ] (ع ص ) مرد بی زن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مردی که بی زنی وی دراز کشیده باشد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || زنی که بی شویی او دراز کشیده باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنند