غازچرانفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. آنکه غاز را در علفزار میچراند.۲. [عامیانه، مجاز] آنکه وقت خود را بیهوده میگذراند؛ بیکار.
قازچرانلغتنامه دهخداقازچران . [ چ َ ] (نف مرکب ) آنکه بطها را چراند. (سفرنامه ٔ شاه ایران از آنندراج ): مثل زینب قازچران . (از سفرنامه ٔ شاه ایران ).
شبانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ، چوپان، گلهچران رامکنندۀ حیوانات وحشی کفترباز گاوچران، کابوی، مهتر غازچران
چرانلغتنامه دهخداچران . [ چ َ ] (نف مرخم ) مخفف چراننده . کسی که حیوانات را میچراند و در چراگاه و علفزار گردش میدهد، مانند گوسپندچران و گاوچران . (ناظم الاطباء). چراننده در کلما
چرانیلغتنامه دهخداچرانی . [ چ َ ] (حامص ) حاصل مصدر یا مصدر مرخم «چرانیدن » است و بصورت ترکیب به کار رود، چون : چشم چرانی ، سورچرانی ، شکم چرانی ، گله چرانی ، علف چرانی ، خرچرانی
غازلغتنامه دهخداغاز. (اِ) مرغابی . قاز. خربت . خربط. خربطة. قلولا .مرغی است حلال گوشت و از جمله ٔ مرغان اصلی و وحشی اقسام آن در مازندران و گیلان و اطراف دریاچه های سیستان و بعض