مطاردهلغتنامه دهخدامطارده . [ م ُ رَ دَ ] (ع مص ) مطاردة. مطاردت . بر یکدیگر حمله آوردن : و لشکر بر دو جانب آب سغد نزول کردند و جوانان لشکر بر سبیل مطارده کرّ و فرّی می نمودند. (جهانگشای جوینی ) جوانان جنگجو از هر جانب یک یک در میدان آیند و بر سبیل مجادله و مطارده دستی ب
مطاردةلغتنامه دهخدامطاردة. [ م ُ رَ دَ ] (ع مص ) بر یکدیگر حمله بردن . (تاج المصادر بیهقی ). حمله آوردن بر یکدیگر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد)(ناظم الاطباء). و رجوع به ماده ٔ بعد و طِراد شود.
مطاردةدیکشنری عربی به فارسیتعقيب کردن , دنبال کردن , شکار کردن , واداربه فرار کردن , راندن واخراج کردن , تعقيب , مسابقه , شکار
صلاة مطاردهلغتنامه دهخداصلاة مطارده . [ ص َ ت ِ م ُ رَ دَ / دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به صلاة خوف شود.
صلاة مطاردهلغتنامه دهخداصلاة مطارده . [ ص َ ت ِ م ُ رَ دَ / دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به صلاة خوف شود.
مطاردتلغتنامه دهخدامطاردت . [ م ُ رَ دَ ] (ع مص ) مطارده . بر یکدیگر حمله کردن : چون منتصر را خبر شد، لشکری پیرامن خیم او درآمده بودند. ساعتی به مطاردت و مجادلت ایشان بایستاد پس روی به هزیمت نهاد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص <span c
صلاة مطاردهلغتنامه دهخداصلاة مطارده . [ ص َ ت ِ م ُ رَ دَ / دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به صلاة خوف شود.