مسردةلغتنامه دهخدامسردة. [ م ُ س َرْ رَ دَ ] (ع ص ) تأنیث مسرد: درع مسردة؛ زره دوخته یعنی حلقه های آن را در هم انداخته . (ناظم الاطباء).
قوس مسیردهkerb blisterواژههای مصوب فرهنگستانانحنایی در جدولبندی مسیر برای باریک کردن ورودی یا خروجی از میدان و تنظیم شعاع قوس گردش و سرعت وسایل نقلیه
مسیردهی پویاdynamic routingواژههای مصوب فرهنگستانروند دائمی تصحیح مسیرها باتوجهبه تقاضا در سامانههای حملونقل تقاضامدار
مسیردهیشدهchannelizedواژههای مصوب فرهنگستانویژگی جریان ترددی که در مسیر یا مسیرهای مورد نظر هدایت شده باشد
گذاشتهلغتنامه دهخداگذاشته . [ گ ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) صفت مفعولی از گذاشتن . رجوع به معانی گذاشتن شود: سائبه ؛ گذاشته شده . مُسرَدَح ؛ بر سر خود گذاشته . (منتهی الارب ). متروک : بسی قلعه ٔ نامور داشته ز بیداد بدخواه بگذاشته .