مدبقلغتنامه دهخدامدبق . [ م ُ ب ِ ] (ع ص ) چسباننده چیزی را. (آنندراج ). که می چسباند و سبب چسباندن می گردد و آنکه به سریشم می چسباند. رجوع به دبق شود.
مدبقلغتنامه دهخدامدبق . [ م ُ دَب ْ ب َ ] (ع ص ) به دبق کرده . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دبق شود. || عیش مدبق ؛ ناقص . غیر کامل و تام . (از متن اللغة).
مدبقلغتنامه دهخدامدبق . [ م ُ دَب ْ ب ِ ] (ع ص ) شکارکننده مرغان را به سریشم . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به دبق و تدبیق شود.
مدبغلغتنامه دهخدامدبغ. [ م ُ دَب ْ ب َ ] (ع ص ) پوست پیراسته و دباغت شده . (از ناظم الاطباء). رجوع به دبیغ و مدبوغ شود.
مدبوغلغتنامه دهخدامدبوغ . [ م َ ] (ع ص ) جلد مدبوغ ؛ پوست پیراسته . (مهذب الاسماء). دباغت یافته . دباغی شده . دبیغ. (از متن اللغة).