مختصلغتنامه دهخدامختص . [ م ُ ت َص ص ] (ع ص ) خاص کرده . خاص گردیده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مخصوص شده و خاص شده . پسندشده و انتخاب شده . (ناظم الاطباء). ج ، مُختَصّات . || مصاحب و همدم و مونس و دوست برگزیده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به اختصاص شود.<b
مختصفرهنگ فارسی عمید۱. آنچه خاص کسی یا چیزی باشد؛ اختصاصیافته؛ خاصگردیده.۲. (اسم، صفت) [قدیمی] آنکه که نسبت به کسی نزدیک است؛ مقرب.
تخصیصفرهنگ مترادف و متضاد۱. اختصاص، خاص، خصوصیت، مختص ۲. اختصاص دادن ۳. خاص کردن، مختص کردن، ویژه گردانیدن ≠ تعمیم
شِقْوَتُنَافرهنگ واژگان قرآنبدبختي (شقاوت و شقاء ضد سعادت است ، و سعادت هر چيزي خيري است که مختص به او است و شقاوتش نداشتن آن خير است و به عبارت ديگر : شقاوت به معناي شر مختص به هر چيزي است )
مختصلغتنامه دهخدامختص . [ م ُ ت َص ص ] (ع ص ) خاص کرده . خاص گردیده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مخصوص شده و خاص شده . پسندشده و انتخاب شده . (ناظم الاطباء). ج ، مُختَصّات . || مصاحب و همدم و مونس و دوست برگزیده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به اختصاص شود.<b
مختصفرهنگ فارسی عمید۱. آنچه خاص کسی یا چیزی باشد؛ اختصاصیافته؛ خاصگردیده.۲. (اسم، صفت) [قدیمی] آنکه که نسبت به کسی نزدیک است؛ مقرب.
مختصلغتنامه دهخدامختص . [ م ُ ت َص ص ] (ع ص ) خاص کرده . خاص گردیده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مخصوص شده و خاص شده . پسندشده و انتخاب شده . (ناظم الاطباء). ج ، مُختَصّات . || مصاحب و همدم و مونس و دوست برگزیده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به اختصاص شود.<b
مختصفرهنگ فارسی عمید۱. آنچه خاص کسی یا چیزی باشد؛ اختصاصیافته؛ خاصگردیده.۲. (اسم، صفت) [قدیمی] آنکه که نسبت به کسی نزدیک است؛ مقرب.