متورطلغتنامه دهخدامتورط. [ م ُ ت َ وَرْ رِ ] (ع ص ) آن که در هلاکت افتد.(آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). در هلاکت افتاده . (ناظم الاطباء). آن که به کار دشوار افتد. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). به اشکال افتاده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تورط شود.- <span cl
متورطفرهنگ فارسی معین(مُ تَ وَ رِّ) [ ع . ] (اِفا.) 1 - به ورطه افتنده ، فرو رونده . 2 - به کار دشوار افتاده .
متوردلغتنامه دهخدامتورد. [ م ُ ت َ وَرْ رِ ] (ع ص ) آینده به آب . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کم کم در آینده در شهر. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تورد شود.
متأرضلغتنامه دهخدامتأرض . [ م ُ ت َ ءَرْ رِ ] (ع ص ) متصدی و متعرض . || لازم گیرنده ٔ زمین را. (آنندراج ). لازم گیرنده . (ناظم الاطباء). || گیاه آنقدر بالیده که بریدنش ممکن شود. (آنندراج ). گیاه بریده شده و درو شده . || هر آنچه واقعشود. || [ هر آنچه ] دوچار گردد و روبرو شود و مقابله کند. (ناظ
متوارثلغتنامه دهخدامتوارث . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) همدیگر راوراثت جوینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دارای وراثت و صاحب ارث . (ناظم الاطباء).
متواردلغتنامه دهخدامتوارد. [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) متوالی و پیوسته و پی در پی و متعاقب .(ناظم الاطباء). متواتر : و میان ملک محمد و اتابک سنقر در آن وقت مشارب مضافات مورود بوده است و... رسل و قواصد از جانبین متوارد. (المضاف الی بدایع الازمان ). || اندیشه و تخیلی که در ذهن د