مبزرةلغتنامه دهخدامبزرة. [ م ُ ب َزْ زَ رَ ] (ع ص ) مؤنث مُبَزَّر. احوص بعضی از آن ریسمانهای گوشت قدید مبزرة با چند هدیه و تحفه ٔ دیگر با او روانه کرد. (تاریخ قم ص 247). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
مبظرةلغتنامه دهخدامبظرة. [ م ُ ب َظْ ظِ رَ ] (ع ص ) زن ختانه . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). زن ختنه کننده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). خاتنه . (از اقرب الموارد). خافضه . خاتنه . (محیطالمحیط).
مبزرلغتنامه دهخدامبزر. [ م ُ ب َزْ زَ ] (غ ص ) چاشنی زده و اشتهاآور. (از ذیل اقرب الموارد). و رجوع به مبزرة شود.