چلقبلغتنامه دهخداچلقب . [ چ ِ ق َ ] (اِ) به معنی چلته است . (غیاث ) (آنندراج ). چلقد. و رجوع به چلته و چلقد شود.
لقبلغتنامه دهخدالقب . [ ل َ ق َ ] (ع اِ) نام که دلالت بر مدح یا ذم کند. اسمی معنی مدحی یا ذمی را. آن نام که پس از نام نخستین دهند کسی را و حاوی مدحی یا ذمی باشد.نامی که در آن معنی مدح یا ذم منظور باشد به خلاف علم که در آن هیچ معنی منظور نباشد. (غیاث ). جرجانی گوید: ما یسمی به الانسان بعد اسم
لقبلغتنامه دهخدالقب . [ ل َ ق َ ] (ع اِ) نام که دلالت بر مدح یا ذم کند. اسمی معنی مدحی یا ذمی را. آن نام که پس از نام نخستین دهند کسی را و حاوی مدحی یا ذمی باشد.نامی که در آن معنی مدح یا ذم منظور باشد به خلاف علم که در آن هیچ معنی منظور نباشد. (غیاث ). جرجانی گوید: ما یسمی به الانسان بعد اسم
چلقبلغتنامه دهخداچلقب . [ چ ِ ق َ ] (اِ) به معنی چلته است . (غیاث ) (آنندراج ). چلقد. و رجوع به چلته و چلقد شود.
متکلم لقبلغتنامه دهخدامتکلم لقب . [ م ُ ت َ ک َل ْ ل ِ ل َ ق َ ] (ص مرکب ) کسی که لقب و منصب متکلم دارد. عالمان علم کلام : متکلم لقبان این امت را بدین روی غلطی بزرگ افتاده است . (جامع الحکمتین ناصرخسرو ص 50).
متلقبلغتنامه دهخدامتلقب . [ م ُ ت َ ل َق ْ ق ِ ] (ع ص ) آن که با لقب شود. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). با لقب و ملقب و لقب دار. (ناظم الاطباء). و رجوع به تلقب شود.
ملقبلغتنامه دهخداملقب . [ م ُ ل َق ْ ق َ ] (ع ص ) لقب نهاده شده . (آنندراج ). دارای لقب و دارای پاژنامه . (ناظم الاطباء). لقب دار. بالقب . آنکه لقب دارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : شکر خادم برنشست و برادر هارون اسماعیل ملقب به خندان در پیش کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص