لائملغتنامه دهخدالائم . [ ءِ ] (ع ص ) ملامت کننده . نکوهنده . ملامتگر. ج ، لوّام ، لوّم ، لیّم . (منتهی الارب ) : یا ایها الذین آمنوا من یرتد منکم عن دینه فسوف یأتی اﷲ بقوم یحبهم و یحبونه اذلة علی المؤمنین اعزّة علی الکافرین یجاهدون فی سبیل اﷲ و لایخافون لومة لائم ذل
صاحبمنصب رفتنیlame duckواژههای مصوب فرهنگستانمقام مسئولی که جانشین او مشخص شده است و هفتههای آخر مسئولیتش را میگذراند متـ . رفتنی
تیغه 6slide 1, lame (fr.)واژههای مصوب فرهنگستانصفحۀ شیشهای که نمونۀ مورد مطالعۀ میکروسکوپی را بر روی آن قرار دهند
مدیریت تردد محلیlocal area traffic management, LATMواژههای مصوب فرهنگستانایمنسازی و سکونتپذیرسازی خیابانهای محلی با بهرهگیری از تجهیزات و موانع فیزیکی و روشهای غیرفیزیکی
لگاملغتنامه دهخدالگام . [ ل ُ / ل ِ ] (اِ) لجام (به کسر اول معرب لگام است ). دهنه . دهانه لغام . عنان . جوالیقی گوید: اللجام ، معروف و ذکر قوم انه عربی و قال آخرون بل هو معرّب و یقال انه بالفارسیة لغام . (المعرّب ص 300). صاحب
لائمةدیکشنری عربی به فارسیمقصر دانستن , عيب جويي کردن از , سرزنش کردن , ملا مت کردن , انتقادکردن , گله کردن , لکه دار کردن , اشتباه , گناه , سرزنش
لائمةدیکشنری عربی به فارسیمقصر دانستن , عيب جويي کردن از , سرزنش کردن , ملا مت کردن , انتقادکردن , گله کردن , لکه دار کردن , اشتباه , گناه , سرزنش
متلائملغتنامه دهخدامتلائم . [ م ُ ت َءِ ] (ع ص ) جراحتی که کفشیر پذیرد. (آنندراج ). به شده و شفا یافته . (ناظم الاطباء). سازگار. سازوار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به تلاؤم وتلائم شود. || واپس داده ٔ مهربانی . (ناظم الاطباء).
ملائملغتنامه دهخداملائم . [ م ُ ءِ ] (ع ص ) سازوار: طعام ملائم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). موافق و سازوار: طعام ملائم ؛طعام سازوار و خوشگوار. (ناظم الاطباء). موافق و مناسب طبع. (غیاث ) (آنندراج ). سازگار. سازنده . موافق . خوش . مقابل منافر: شهوت در حیوان قوه ٔ جلب ملائم و غضب قوه ٔ دفع