قطعهنمونۀ دائمpermanent sample plot, permanent growth plot, permanent inventory plotواژههای مصوب فرهنگستانقطعهنمونهای که از آن در بازههای چندساله در اندازهگیریها استفاده میشود
قطعهنمونهsample plot, sample unit 1واژههای مصوب فرهنگستانقطعهای از جنگل که بهعنوان نمونهای از پهنهای بزرگتر انتخاب میشود
قطعهنمونۀ موقتtemporary sample plotواژههای مصوب فرهنگستانقطعهنمونهای که از آن تنها یک بار در اندازهگیری استفاده میشود
قطعهنمونۀ جدولمحصولyield-table sample plot, yield plotواژههای مصوب فرهنگستانقطعهنمونۀ مورد استفاده در تهیۀ جدولمحصول
نمونهلغتنامه دهخدانمونه . [ ن ُ / ن ِ مو ن َ / ن ِ ] (اِ) نمودار. (اوبهی ) (از غیاث اللغات ). انموذج معرب آن است . (انجمن آرا). نمویه . جزء کوچک و مقدار اندک از هر چیزی که بدان می نمایانند همه ٔ آن چیز را و هر چیزی که به وسیله
نمونهفرهنگ فارسی عمید۱. مثل؛ مانند؛ نمودار.۲. مقدار کمی از چیزی که به کسی نشان بدهند.۳. (صفت) دارای ویژگیهای برجسته؛ ممتاز: معلمِ نمونه.۴. (صفت) ازکارافتاده.۵. (صفت) [قدیمی، مجاز] زشت.۶. (صفت) [قدیمی، مجاز] ناتمام؛ ناقص.