کرادهلغتنامه دهخداکراده . [ ک ُ / ک َ دَ / دِ ] (اِ) بمعنی کراد است که جامه ٔ کهنه باشد. (آنندراج ). جامه ٔ کهنه ٔ پاره پاره . (ناظم الاطباء). کراره . (آنندراج ). کزاد. رجوع به کراره ، کراد و کزاد شود.
کرادحلغتنامه دهخداکرادح . [ ک ُ دِ ] (ع ص ) کوتاه بالا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قصیر. (اقرب الموارد).
قراضیةلغتنامه دهخداقراضیة. [ ق ُ ضی ی َ ] (اِخ ) جایی است و از آن در شعر بشربن ابی خازم یاد شده است آنجا که گوید : و حل الحی حی بنی سبیعقراضیة و نحن له اًطار.برخی آن را قراضبه با باء موحده ضبط کرده اند ولی ابن اعرابی آن را انکار کرده و گوید آن با یاءاست و جای
قراضةلغتنامه دهخداقراضة. [ ق ُ ض َ ] (اِخ ) دژی است به یمن از ابن بُلَیْدَم قُدَمی . (از معجم البلدان ).
قراضةلغتنامه دهخداقراضة. [ ق ُ ض َ ] (ع اِ) ریزه های زر و سیم و جز آن که وقت تراشیدن برافتد.(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : آن غنچه های نستر بادامه های قز شدزرّ قراضه در وی چون تخم پیله مضمر. خاقانی .آن یکی پا نهاده بر سر
قراضهفرهنگ فارسی عمید۱. [عامیانه] ویژگی هر چیر مستعمل و از کار افتاده.۲. (اسم) زر و سیم و پول اندک.۳. هر چیز فلزی شکسته و خردهریزه.۴. (اسم) ریزههای فلز که هنگام بریدن یا تراشیدن آن میریزد.
قراضهدیکشنری فارسی به انگلیسیbeaten, decrepit, dilapidated, disreputable, old, ramshackle, rattletrap, shabby, superannuated
قراضهفرهنگ فارسی معین(قُ ض ) [ ع . قراضة ] (اِ.) 1 - براده های فلز که هنگام تراشیدن می ریزد. 2 - هرچیزی که از شکل درآمده و خراب شده باشد.
مقراضهلغتنامه دهخدامقراضه . [ م ِ ض َ / ض ِ ] (اِ) نوعی از پیکان تیر باشد و آن را دوشاخه سازند. (برهان ). نوعی از پیکان دو شاخه . (فرهنگ رشیدی ) (غیاث ). نوعی از تیر که پیکانش دوسر باشد و کارش بریدن است چنانکه اگر شاخی مطلوب بود بدان می توان برید خلاف تیرهای دی
قراضهفرهنگ فارسی عمید۱. [عامیانه] ویژگی هر چیر مستعمل و از کار افتاده.۲. (اسم) زر و سیم و پول اندک.۳. هر چیز فلزی شکسته و خردهریزه.۴. (اسم) ریزههای فلز که هنگام بریدن یا تراشیدن آن میریزد.
قراضهدیکشنری فارسی به انگلیسیbeaten, decrepit, dilapidated, disreputable, old, ramshackle, rattletrap, shabby, superannuated