قراضةلغتنامه دهخداقراضة. [ ق ُ ض َ ] (اِخ ) دژی است به یمن از ابن بُلَیْدَم قُدَمی . (از معجم البلدان ).
قراضةلغتنامه دهخداقراضة. [ ق ُ ض َ ] (ع اِ) ریزه های زر و سیم و جز آن که وقت تراشیدن برافتد.(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : آن غنچه های نستر بادامه های قز شدزرّ قراضه
غراضةلغتنامه دهخداغراضة. [ غ َ ض َ] (ع مص ) تازه شدن گوشت . (مصادر زوزنی ) (ناظم الاطباء). در فرهنگهای عربی به این معنی غِرَض آمده است .
قراضهدیکشنری فارسی به انگلیسیbeaten, decrepit, dilapidated, disreputable, old, ramshackle, rattletrap, shabby, superannuated