قبولانیدنلغتنامه دهخداقبولانیدن . [ ق َ دَ ] (مص جعلی ) قبول کردن کنانیدن . قبول کردن فرمودن . (ناظم الاطباء).
قبولاندندیکشنری فارسی به انگلیسیconvince, enforce, impose, maneuver, manoeuvre, persuade, reconcile, urge
قبولاندنفرهنگ فارسی معین(قَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) = قبولانیدن : مورد قبول قرار دادن ، مورد پذیرش قرار دادن .
ناقبولانیدنیلغتنامه دهخداناقبولانیدنی . [ ق َ دَ ] (ص لیاقت ) که قابل قبولانیدن نیست . مقابل قبولانیدنی .
متقاعد کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. مجاب کردن، راضی کردن، قانع کردن ۲. قبولاندن، قبولانیدن، متقاعد ساختن
باوراندنلغتنامه دهخداباوراندن . [ وَ دَ ] (مص جعلی ) پذیرفتانیدن . قبولانیدن . به باور داشتن . قبولاندن . (یادداشت مؤلف ).