قلابیدیکشنری فارسی به انگلیسیbogus, bum, charlatan, false, mendacious, phoney, phony, pseudo, quack, shoddy, spurious, tinny
قلابیلغتنامه دهخداقلابی . [ ق ُل ْ لا ] (ص ) مصنوع . مُزَوَّر. قلب . ساختگی .بدل . عملی . || پول قلب . (ناظم الاطباء). ناسره . || مردم دغاباز. (ناظم الاطباء). مجازاً هر مکار و دغ
قلابیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط ، ساختگی، تقلبی، بدلی، مصنوعی، بدل، برساخته، غیرواقعی، عاریه، تقلیدی حرامزاده، ناجنس
غلابیلغتنامه دهخداغلابی . [ غ َ ] (اِخ ) محمدبن زکریابن دینار غلابی ، مکنی به ابوعبداﷲ. اویکی از روات سیر و احداث و مغازی و غیر آن بود. وی ثقه و صادق است . او راست : کتاب مقتل ال
غلابیلغتنامه دهخداغلابی . [ غ َل ْ لا / غ َ ] (اِخ ) عبداﷲبن معاذبن نشیط غلابی بصری . اواز بصریان روایت کند و هشام بن یوسف قاضی صنعاء از وی روایت دارد. رجوع به انساب سمعانی ورق 4
غلابیلغتنامه دهخداغلابی . [ غ َل ْ لا بی ی ] (ص نسبی ) منسوب است به غلاب که نام والد خالدبن غلاب بصری است . (از انساب سمعانی ورق 413 ب ).
غلابیلغتنامه دهخداغلابی .[ غ َل ْ لا / غ َ ] (اِخ ) احوص بن مفضل بن غسان بن فضل بن معاویةبن عمروبن خالدبن غلاب غلابی ، مکنی به ابوامیه . وی منسوب به غلاب است که نام زنی است و این
قزن قفلیفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهقلابی دوبخشی که مانند تکمه برای وصل کردن دو طرف لباس به کار میرود.