قأبلغتنامه دهخداقأب . [ ق َ ءَ ] (ع مص ) خوردن طعام را یا آب را. (منتهی الارب ). || یا خوردن تمامه ٔ آن را. گویند: قَاءَب َ الطعام قأباً؛ خورد طعام را یا خورد تمامه ٔ آن را. و نیز قأب الماء؛ آشامید آب را یا آشامید تمامه ٔ آن را. (منتهی الارب ).
عقابلغتنامه دهخداعقاب . [ ع ِ ] (ع اِمص ، اِ) عذاب و شکنجه و پاداش بدی . (دهار). جزای بدی ، و آن در پی گناه باشد، و گویند آن محنت و عذابی است که به دنبال ارتکاب گناه ، در آخرت دامنگیر انسان می شود. (از اقرب الموارد). تنبیه و سیاست . (ناظم الاطباء). ضد ثواب . (اساس الاقتباس طوسی ). عقوبت . (مه
چکابلغتنامه دهخداچکاب . [ چ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد که در 10 هزارگزی شمال خاوری فریمان و4 هزارگزی شمال راه شوسه ٔ قدیمی مشهد به فریمان واقع است . کوهستانی و سردسیر است و <span class="hl" dir="lt
عکابلغتنامه دهخداعکاب . [ ع ِ ] (ع اِ) اسم جمع است مر عنکبوت را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به عنکبوت شود.
قابلیت قابللغتنامه دهخداقابلیت قابل . [ ب ِ لی ی َ ت ِ ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) (اصطلاح فلسفه ) آمادگی قابل برای قبول امری که از فاعل صادر میشود، در برابر فاعلیت فاعل (اصطلاح فلسفه ).
قابعلغتنامه دهخداقابع. [ ب ِ ] (ع ص ) تاسه زده . (منتهی الارب ). || کسی که از ماندگی نفس وی قطع شود. (ناظم الاطباء).
قابسیلغتنامه دهخداقابسی .[ ب ِ ] (اِخ ) عبداﷲبن محمد فریاط. ابن ماکولا گوید که ابوزکریا بخاری از او روایت کرده است . (سمعانی ).
مقأبلغتنامه دهخدامقأب . [ م ِ ءَ ] (ع ص ) مرد بسیار آب خوار. (منتهی الارب ) (آنندراج ): رجل مقأب ؛ مردی که بسیار آب خورد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).