جیکلغتنامه دهخداجیک . (اِ) یک سوی از قاب بازی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). یک جانب قاب (بجول ) که با آن بازی کنند. بوک . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِ صوت ) آواز پرندگان ، خصوصاً
ژیکلغتنامه دهخداژیک . (اِ) قطره ٔ باران . (برهان ). قطره باشد و در بعض فرهنگها بجای یای تحتانی نون مرقوم است .(جهانگیری ) (رشیدی ). ژنگ . || بمعنی خارپشت هم آمده است لیکن اشاره
جیک زدنفرهنگ انتشارات معین(زَ دَ) (مص ل .) اعتراض کردن . ؛~ کسی در نیامدن جرئت اعتراض نداشتن ، تحمل کردن و هیچ نگفتن .