قانونیدیکشنری فارسی به انگلیسیeffectual, fair , juridical, just, lawful, legal, legislative, legitimate, licit, true, onside, regulation, rightful, solemn, statutory, valid
sanctionsدیکشنری انگلیسی به فارسیتحریم ها، تصویب، فرمان، جواز، ضمانت اجرایی قانون، فتوای کلیسایی، تایید رسمی، دارای مجوز قانونی دانستن، ضمانت اجرایی معین کردن
sanctionدیکشنری انگلیسی به فارسیمجازات، تصویب، فرمان، جواز، ضمانت اجرایی قانون، فتوای کلیسایی، تایید رسمی، دارای مجوز قانونی دانستن، ضمانت اجرایی معین کردن
رسمیتلغتنامه دهخدارسمیت . [ رَ می ی َ ] (از ع ، ص جعلی ) رسمی بودن . (فرهنگ فارسی معین ). قانونی بودن . صورت قانونی داشتن : ساعت هشت صبح رئیس مجلس سنا رسمیت جلسه را اعلام کرد.- به رسمیت شناختن ؛ رسمی دانستن . (فرهنگ فارسی معین ). قانونی شناختن . قانونی دانستن . (یا
قانونیدیکشنری فارسی به انگلیسیeffectual, fair , juridical, just, lawful, legal, legislative, legitimate, licit, true, onside, regulation, rightful, solemn, statutory, valid
قانونیفرهنگ فارسی معین[ معر - فا. ] (ص نسب .) منسوب به قانون ، امری که طبق قانون انجام گیرد. مق غیرقانونی .
پیوند قانونیلغتنامه دهخداپیوند قانونی . [ پ َ / پ ِ وَ دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اتصال و همبستگی دو قانون . جوش خوردن و پیوند خوردن دو قانون ازدو کشور مختلف و آن دو گونه باشد: کلی و جزئی . کلی آن است که قوانین کشور نخست در کشور دوم و در همان موارد استعمال کشور اول
دندانپزشکی قانونیforensic dentistry, legal dentistry, forensic odontologyواژههای مصوب فرهنگستانشاخهای از دندانپزشکی که در آن از علم دندانپزشکی برای بررسی و تشخیص جُرم استفاده میشود
دولت قانونیde jure government, government de jureواژههای مصوب فرهنگستاندولتی که براساس ضوابط قانونی شکل گرفته و جامعۀ جهانی آن را به رسمیت شناخته است