عقوقلغتنامه دهخداعقوق . [ ع َ ] (ع ص ) اسب ماده ٔ باردار، و اسب ماده ٔ ناباردار، ازاضداد است ، یا باردار به طریق تفاؤل است . (منتهی الارب ). باردار از اسبان ، یا حائل و غیر بار
عقوقلغتنامه دهخداعقوق . [ ع ُ ] (ع مص ) باردار گردیدن شتر ماده .عقاق . و رجوع به عقاق شود. || آزردن پدر را. (از منتهی الارب ). نافرمانی کردن کسی را که حق او بر تو واجب باشد. (ال
عقوقسلغتنامه دهخداعقوقس . [ ع َ ق َ ق َ ] (اِخ ) نام جایگاهی است . و آن را عَقَرقَس نیز ضبط کرده اند. (از معجم البلدان ).
عقوقسلغتنامه دهخداعقوقس . [ ع َ ق َ ق َ ] (اِخ ) نام جایگاهی است . و آن را عَقَرقَس نیز ضبط کرده اند. (از معجم البلدان ).
عقاقلغتنامه دهخداعقاق . [ ع َ ق ِ ] (ع اِ) اسم است عقوق را. نافرمانی و آزار پدر ومادر. آزار پدر و مادر. (از منتهی الارب ). اسم است «عقوق » را از والدین ، و آن مبنی بر کسر باشد.
معقةلغتنامه دهخدامعقة. [ م َ ع َق ْ ق َ ] (ع مص ) نافرمانبرداری کردن کسی را که حق او بر تو واجب باشد. (تاج المصادر بیهقی ). آزردن پدر را. عقوق . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اق
عققلغتنامه دهخداعقق . [ ع ُ ق ُ ] (ع ص ، اِ) ناقه ٔ باردار. ج ، عِقاق . || ج ِ عَقوق . (منتهی الارب ). ج ِ عقوق ، و جمع آن عِقاق است .(از اقرب الموارد). || بمعنی عُقَق و عاق .
برورلغتنامه دهخدابرور. [ ب ُ ] (ع مص ) راستگو شدن درسوگند. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || فرمان بردن و فرمانبرداری پدر و مادر. ضد عقوق . (از منتهی الارب ). بِرّ. بَرّ.