قابلیلغتنامه دهخداقابلی . [ ب ِ ] (اِخ ) شاعر شیرازی (و یا ترشیزی ). که دارای طبع خوب بوده و خود را به صورت مردم سپاهی می آراسته و در آخر کار از این سپاهیگری متقاعد گشته و به گوشه ٔ بی توشه ٔتوکل نشسته در اوائل حال هجو مردم بسیار میکرده در آخر از این کار نیز توبه کرده و این مطلع از اوست :ع
کابلیلغتنامه دهخداکابلی . [ ب ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان تحت جلگه بخش فدیشه شهرستان نیشابور، واقع در 16 هزارگزی شمال فدیشه . جلگه ، معتدل ، سکنه ٔ آن 343 تن است آب آن از قنات . محصول آنجا غلات و تریاک و شغل اهالی زراعت و کرباس ب
کابلیلغتنامه دهخداکابلی . [ ب ُ ] (اِخ ) ضیاءالدین محمود. رجوع به ضیاءالدین محمودالکابلی (حکیم ) شود.
کابلیلغتنامه دهخداکابلی . [ ب ُ ] (ص نسبی ، اِ) بمعنی اهلیلج کابلی است . (دزی ج 2 ص 434). و رجوع به اهلیلج شود. || ماهون درختی به امریکا. (دزی ایضاً).
کابلیلغتنامه دهخداکابلی . [ ب ُ ] (اِخ ) ابوالحسین محمدبن الحسین کابلی . از اهل بلخ است . ابوالفضل فلکی کابلی گفت : بدو برخوردم و از جهمیه بود. وی از یزیدبن هارون و ابی عبداﷲ الرحمن (کذا) باهلی و سفین بن عیینة و غیر ایشان روایت کرد و در روز چهارشنبه نیمه ٔ محرم درگذشت . سمعانی گوید: تاریخ مرگ
قابلیتلغتنامه دهخداقابلیت . [ ب ِ لی ی َ] (ع مص جعلی ، اِمص ) شایستگی . سزاواری . برازندگی . استحقاق . استعداد. لیاقت . (ناظم الاطباء) : داد حق را قابلیت شرط نیست . مولوی . || پذیرائی . شایستگی پذیرفتن . || (اصطلاح فلسفه ) استعداد قبول .
قابلیتدیکشنری فارسی به انگلیسیability, ability _, capability, capacity, competence, facility, faculty, flair, ship _
شنوگرلغتنامه دهخداشنوگر.[ ش ِ ن َ / نُو گ َ ] (ص مرکب ) شناگر. ماهر در شنا.- امثال :آب نمی بیند وگرنه شنوگر قابلی است .
ترپنلغتنامه دهخداترپن . [ ت ِ پ ِ ] (فرانسوی ، اِ) نام عمومی هیدروکربورهای تربانتین و کامفن و جز آنهاست : اترهای گزانتوژنی مخصوصاً در سری ترپن ها نتایج قابلی دارند. (روش تهیه ٔ مواد آلی ص 393).
سامیلغتنامه دهخداسامی . (اِخ ) اسمش لطف علی بیک صاحب طبع بود بغیر این رباعی شعر قابلی از او بنظر نرسید:کامست مرا گر فلک پست دهددردستش از این هر دو یکی هست دهدیا همت من کند چو دستم کوتاه یا آنکه بقدر همتم دست دهد.(آتشکده آذر چ شهیدی ص <span class="hl" dir=
علی بیهقیلغتنامه دهخداعلی بیهقی . [ ع َ ی ِ ب َ هََ ] (اِخ ) ابن شاهک عصار ضریر بیهقی . وی هنوز به سن نه سالگی نرسیده بود که بینائیش را بر اثر مرض آبله از دست داد. با این حال از خود مایوس نگشت و به تحصیل علوم پرداخت . و از عجایب اینکه او بدون استاد و معلم پی به حقایق برد و مسائل مشکل و مفصل را حل
قابلیت انقباضلغتنامه دهخداقابلیت انقباض . [ ب ِ لی ی َ ت ِ اِ ق ِ ] (ترکیب اضافی ، اِمص مرکب ) انقباض پذیری . قابلیت قبض (اصطلاح فیزیک ). در مقابل قابلیت بسط.
قابلیت تبدیللغتنامه دهخداقابلیت تبدیل . [ ب ِ لی ی َ ت ِت َ ] (ترکیب اضافی ، اِمص مرکب ) قابل تعویض بودن . قابلیت تحویل . قابلیت استحاله در فلزات (اصطلاح فیزیک ). رجوع به قابل تبدیل شود.
قابلیت انعکاسلغتنامه دهخداقابلیت انعکاس . [ ب ِ لی ی َت ِ اِ ع ِ ] (ترکیب اضافی ، اِمص مرکب ) آنچه درخور باشد منعکس شدن چیزی را. انعکاس پذیری (اصطلاح فیزیک ). رجوع به قابل انعکاس شود.
قابلیت نفوذلغتنامه دهخداقابلیت نفوذ. [ ب ِ لی ی َ ت ِ ن ُ ] (ترکیب اضافی ، اِمص مرکب ) نفوذپذیری ، در شیشه و پارچه و مانند آن .
قابلیت احتراقلغتنامه دهخداقابلیت احتراق . [ ب ِ لی ی َت ِ اِ ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِمص مرکب ) استعداد محترق شدن . درخور احتراق بودن . رجوع به قابل احتراق شود.
حذف مقابلیلغتنامه دهخداحذف مقابلی . [ ح َ ف ِ م ُ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) احتباک . نوعی حذف در اصطلاح نحویان است . رجوع به احتباک شود.
مقابلیلغتنامه دهخدامقابلی . [ م ُ ب ِ ] (حامص ) مأخوذ از تازی ، ایستادگی و برابری و روبارویی . (ناظم الاطباء).
علت قابلیلغتنامه دهخداعلت قابلی . [ ع ِل ْ ل َ ت ِ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به علت مادی شود. (فرهنگ اصطلاحات فلسفی ).
توزیع تقابلیcontrastive distributionواژههای مصوب فرهنگستانوقوع واحدهای زبانی در بافتهای یکسان که به تمایز معنایی منجر شود