هجاءلغتنامه دهخداهجاء. [ هََ ج ْ جا ] (ع ص ) کثیرالهجاء. (معجم متن اللغة). هجاکننده . (مهذب الاسماء). بسیار هجوکننده .
هجاءلغتنامه دهخداهجاء. [ هََ ج َءْ ] (ع اِ) هر چیزی که در نزد کسی سپری گردد. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). هر چیز که فوت شود و سپری گردد از کسی . (اقرب الموارد) (از
هجاءلغتنامه دهخداهجاء. [ هََ ج َءْ ](ع مص ) تیز گردیدن گرسنگی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). التهاب جوع . (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة).
هجاءلغتنامه دهخداهجاء. [ هََ ج ْءْ ] (ع مص ) فرومردن گرسنگی کسی و آرمیدن . (آنندراج ) (منتهی الارب ). آرام گردیدن گرسنگی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغة).
حجاءلغتنامه دهخداحجاء. [ ح َج ْءْ ] (ع مص ). بخیلی کردن به . || مولَع شدن به . || شاد گردیدن به . || چنگ در زدن به . || لازم گرفتن چیزی را. || بازداشتن از. (منتهی الارب ). || خو
حجاءلغتنامه دهخداحجاء. [ ح ِ ] (ع مص ) محاجاة. پرسیدن از یکدیگر برای در غلط افکندن . چیستان از هم پرسیدن . || با هم کارزار کردن . (منتهی الارب ).
هجاعلغتنامه دهخداهجاع . [ هََ ع ِ ] (ع اِ)رکب هجاع ؛ بر سر خود رفت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). این کلمه مصحف است و صحیح آن هجاج [ هََ ج َ / ج ِ ] میباشد. (منتهی الارب ) (آنندرا
هجاءةلغتنامه دهخداهجاءة. [ هَُ ج َ ءَ ] (ع ص ) گول .(منتهی الارب ). گول و احمق . (ناظم الاطباء). احمق از زنان و مردان . (از اقرب الموارد) (معجم متن اللغة).
هجاءةلغتنامه دهخداهجاءة. [ هَُ ج َ ءَ ] (ع ص ) گول .(منتهی الارب ). گول و احمق . (ناظم الاطباء). احمق از زنان و مردان . (از اقرب الموارد) (معجم متن اللغة).