فلهدلغتنامه دهخدافلهد. [ ف ُ هَُ / ف َهََ ] (ع ص ) کودک گرداندام خوبروی فربه نزدیک به رسیدگی رسیده . (منتهی الارب ). فلهود. (اقرب الموارد).
فلاحتلغتنامه دهخدافلاحت . [ ف َ ح َ ] (ع اِمص ) کشاورزی . برزگری . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به فلاحة شود.
فلهودلغتنامه دهخدافلهود. [ ف ُ ] (ع ص ) کودک گرداندام خوبروی فربه نزدیک به رسیدگی رسیده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
رسیدگیلغتنامه دهخدارسیدگی . [ رَ / رِ دَ / دِ ] (حامص ) چگونگی رسیده . || درآمدن به حالت نضج و پختگی و بلوغ و کمال . (ناظم الاطباء). نضج . پختگی . چگونگی و حالت پختن میوه . مقابل کالی . مقابل نارسی . مقابل نارسیدگی . (یادداشت م
مفلهدلغتنامه دهخدامفلهد. [ م ُ ف َ هََ ] (ع ص ) کودک گرداندام خوبروی فربه نزدیک به رسیدگی رسیده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).