فاطمیلغتنامه دهخدافاطمی . [ طِ می ی / می ] (ص نسبی ) منسوب است به حضرت فاطمه . (سمعانی ). در ایران خانواده های بسیاری که از نسل خاندان رسالت اند خود را فاطمی خوانده اند، و اولاد رسول را از جانب فاطمه ٔ زهرا فاطمی گویند. (از یادداشت بخط مؤلف ). || پیروان مذهب
حسن فاطمیلغتنامه دهخداحسن فاطمی . [ ح َ س َ ن ِ طِ ] (اِخ ) ابن حافظلدین اﷲ صاحب مصر. به سال 525 هَ . ق . بدستور پدرش حافظ بوزارت منصوب شد. ابن اثیر گوید: علت بوزارت گماردن وی آن بود که حافظ میخواست کسانی را که به ابوعلی بن افضل کمک کرده بودند بکشد ولیکن نمی خواست
حاکم فاطمیلغتنامه دهخداحاکم فاطمی . [ ک ِ طِ ] (اِخ )رجوع به حاکم بامر اﷲ منصوربن عزیزبن معز... شود.
حسین فاطمیلغتنامه دهخداحسین فاطمی . [ ح ُ س َ ن ِ طِ ] (اِخ ) (دکتر...) وزیرامور خارجه ٔ ایران در زمان حکومت ملی کننده ٔ صنعت نفت بود، و پس از سقوط این دولت و تشکیل کنسرسیوم تیرباران شد. رجوع به کلمه ٔ مصدق در همین لغت نامه شود.
خلفای فاطمیلغتنامه دهخداخلفای فاطمی . [ خ ُ ل َ ی ِ طِ ] (اِخ ) خلفای اسماعیلی مذهب که بر مصر حکم راندند و از دشمنان سرسخت بنی العباس بودند. شهر قاهره و جامعالازهر بدوران آنها ساخته شد و آنها ملجاء باطنیان و اسماعیلیان بودند. رجوع به غزالی نامه ص 163، <span class="h
فاطمیةلغتنامه دهخدافاطمیة. [ طِ ی َ ] (اِخ ) دهی از دهستان دربقاضی بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور که در 15 هزارگزی جنوب خاوری نیشابور واقع است . جلگه ای معتدل و دارای 44 تن سکنه است . آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول عمده اش غلا
فاطمیةلغتنامه دهخدافاطمیة. [ طِ می ی َ ] (اِخ ) از فروع فرقه ٔ بومسلمیه که پس از قتل ابومسلم به مرگ او قطع کردند و به امامت دختر او فاطمه گرویدند. (از کتاب خاندان نوبختی از مروج الذهب ج 2 ص 187). رجوع به فاطمه دختر ابومسلم شود.
فاطمیانلغتنامه دهخدافاطمیان . [ طِ ] (اِخ ) شیعیان شام در زمان بنی امیه دچار تضییقات هولناک بودند و در زمان عباسیان نیز آسوده نزیستند و بسیاری از آنان در زندانها جان سپردند. دسته ای راه مشرق و جمعی راه مغرب را پیش گرفتند، از جمله ادریس بن عبداﷲبن حسن مثنی برادر محمدبن عبداﷲبن حسن (کسی که با منصو
علیلغتنامه دهخداعلی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن منصوربن عزیزبن معز فاطمی عبیدی ، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به الظاهرالاعزاز دین اﷲ، از پادشاهان دولت فاطمی مصر. رجوع به علی فاطمی (ابن منصوربن ...) شود.
خلفای علویلغتنامه دهخداخلفای علوی . [ خ ُ ل َ ی ِ ع َ ل َ ] (اِخ ) خلفای فاطمی . رجوع به خلفای فاطمی در این لغت نامه شود.
حسنلغتنامه دهخداحسن . [ ح َ س َ ] (اِخ ) ابن عبدالمجید حافظالدین اﷲبن محمدبن مستنصرباﷲ عبیدی فاطمی . رجوع به حسن فاطمی شود.
فاطمیةلغتنامه دهخدافاطمیة. [ طِ ی َ ] (اِخ ) دهی از دهستان دربقاضی بخش حومه ٔ شهرستان نیشابور که در 15 هزارگزی جنوب خاوری نیشابور واقع است . جلگه ای معتدل و دارای 44 تن سکنه است . آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول عمده اش غلا
فاطمیةلغتنامه دهخدافاطمیة. [ طِ می ی َ ] (اِخ ) از فروع فرقه ٔ بومسلمیه که پس از قتل ابومسلم به مرگ او قطع کردند و به امامت دختر او فاطمه گرویدند. (از کتاب خاندان نوبختی از مروج الذهب ج 2 ص 187). رجوع به فاطمه دختر ابومسلم شود.
فاطمیانلغتنامه دهخدافاطمیان . [ طِ ] (اِخ ) شیعیان شام در زمان بنی امیه دچار تضییقات هولناک بودند و در زمان عباسیان نیز آسوده نزیستند و بسیاری از آنان در زندانها جان سپردند. دسته ای راه مشرق و جمعی راه مغرب را پیش گرفتند، از جمله ادریس بن عبداﷲبن حسن مثنی برادر محمدبن عبداﷲبن حسن (کسی که با منصو
حسن فاطمیلغتنامه دهخداحسن فاطمی . [ ح َ س َ ن ِ طِ ] (اِخ ) ابن حافظلدین اﷲ صاحب مصر. به سال 525 هَ . ق . بدستور پدرش حافظ بوزارت منصوب شد. ابن اثیر گوید: علت بوزارت گماردن وی آن بود که حافظ میخواست کسانی را که به ابوعلی بن افضل کمک کرده بودند بکشد ولیکن نمی خواست
حاکم فاطمیلغتنامه دهخداحاکم فاطمی . [ ک ِ طِ ] (اِخ )رجوع به حاکم بامر اﷲ منصوربن عزیزبن معز... شود.
حسین فاطمیلغتنامه دهخداحسین فاطمی . [ ح ُ س َ ن ِ طِ ] (اِخ ) (دکتر...) وزیرامور خارجه ٔ ایران در زمان حکومت ملی کننده ٔ صنعت نفت بود، و پس از سقوط این دولت و تشکیل کنسرسیوم تیرباران شد. رجوع به کلمه ٔ مصدق در همین لغت نامه شود.
خلفای فاطمیلغتنامه دهخداخلفای فاطمی . [ خ ُ ل َ ی ِ طِ ] (اِخ ) خلفای اسماعیلی مذهب که بر مصر حکم راندند و از دشمنان سرسخت بنی العباس بودند. شهر قاهره و جامعالازهر بدوران آنها ساخته شد و آنها ملجاء باطنیان و اسماعیلیان بودند. رجوع به غزالی نامه ص 163، <span class="h