سائبلغتنامه دهخداسائب . [ ءِ ] (اِخ ) ابن حزن قرشی مخزومی . عم سعیدبن مسیبک است و عهد حضرت رسول را دریافته است . (الاصابه ).
سائبلغتنامه دهخداسائب . [ ءِ ] (ع ص ) از مصدر سیب . جاری . روان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || شتابان . (اقرب الموارد).
سائبلغتنامه دهخداسائب . [ ءِ ] (اِخ )ابن خباب مکنی به ابومسلم صاحب المقصوره . صحابی است و بسال 77 هَ . ق . در 92 سالگی درگذشت . (الاصابه ).
سائبلغتنامه دهخداسائب . [ ءِ ] (اِخ ) ابن مالک اشعری جزو شرطه ٔ مختار بود و در تقویت بنیان کار اوتأثیری عظیم داشت . (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 138).
سائبلغتنامه دهخداسائب . [ ءِ ] (اِخ ) ابن ابی سائب صیفی قرشی مخزومی ، صحابی است . رجوع به البیان و التبیین ج 1ص 250 و ج 2 ص 20 و عقدالفرید ج 2 ص 212 و الاصابه شود.
ثائبلغتنامه دهخداثائب . [ ءِ ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از ثوب و ثوبان . || باد تند که پیش از باران وزد. || آب خیز دریا که بعد از فروخوردن آب روان گردد. (منتهی الارب ). مدّ مقابل جز
سائب خاثرلغتنامه دهخداسائب خاثر. [ ءِ ث ِ ] (اِخ ) مکنی بابوجعفر فارسی لیثی یکی از ائمه ٔ موسیقی عرب و اصل او ایرانی است . پدرش مولای بنی لیث بود و سپس آزاد گردید. سائب در مدینه نشو
سَائِبَةٍفرهنگ واژگان قرآنشتری که ده شکم زاییده باشد(جزء حیواناتی است که اعراب جاهلیت کشتن و خوردن آن وسوار شدن بر آن را بر خود حرام کرده بودند)
سائبهلغتنامه دهخداسائبه . [ ءِ ب َ ](ع ص ) گذاشته شده . (منتهی الارب ). ج ، سوائب و سُبّب . (اقرب الموارد). || شتر ماده که آن را بنذر و مانند آن رها میکردند تا خود چرا کند در جاه
سائبةلغتنامه دهخداسائبة. [ ءِ ب َ ] (اِخ ) از نواحی یمن و از توابع سنحان است . (معجم البلدان یاقوت ).
سائبةلغتنامه دهخداسائبة. [ ءِ ب َ ] (اِخ ) صحابیه است و از موالی حضرت رسول . طارق بن عبدالرحمن از او روایت کرده است . (قاموس الاعلام ترکی ).
سائب خاثرلغتنامه دهخداسائب خاثر. [ ءِ ث ِ ] (اِخ ) مکنی بابوجعفر فارسی لیثی یکی از ائمه ٔ موسیقی عرب و اصل او ایرانی است . پدرش مولای بنی لیث بود و سپس آزاد گردید. سائب در مدینه نشو
سائبهلغتنامه دهخداسائبه . [ ءِ ب َ ](ع ص ) گذاشته شده . (منتهی الارب ). ج ، سوائب و سُبّب . (اقرب الموارد). || شتر ماده که آن را بنذر و مانند آن رها میکردند تا خود چرا کند در جاه
مظلةدیکشنری عربی به فارسیسايبان کرباسي , ساباط , پناه , پناهگاه , حفاظ , چتر , سايبان , چتر استعمال کردن