غطرلغتنامه دهخداغطر. [ غ َ ] (ع مص ) دست جنبانیدن دررفتار. یقال : مر یغطر بیدیه ؛ ای یخطر. دستها را حرکت دادن هنگام راه رفتن . || (ص ) خرامنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
غطیرلغتنامه دهخداغطیر. [ غ ِ ی َرر ] (ع ص ) درشت اندام ، یا نمایان و پرگوشت میانه قامت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). المتظاهر اللحم المربوع القامة، و قیل القصیر. (اقرب الموارد).
غثرلغتنامه دهخداغثر. [ غ َ ] (ع مص ) موج زن گردیدن زمین به سبزی گیاه : غثرت الارض بالنبات . (منتهی الارب ).
غثرلغتنامه دهخداغثر. [ غ َ ث َ ] (ع اِ) پرزه ٔ جامه و ریشه ٔ آن . (آنندراج ): اغثار ثوبک اغثیراراً؛ کثرغَثره ُ (محرکة)؛ ای زِئبره و صوفه . (تاج العروس ).
غطیرلغتنامه دهخداغطیر. [ غ ُ ی َرر ] (ع ص ) لغتی است در غِطیَرّ. (منتهی الارب ). رجوع به غِطیَرّ شود.
غطرافلغتنامه دهخداغطراف . [ غ ِ ] (ع ص )مهتر بزرگ و جوانمرد و سخی جوان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). السخی السری الشاب . غطریف . (اقرب الموارد).
غطربلغتنامه دهخداغطرب . [غ ِ رَ ] (ع اِ) مار. (منتهی الارب ). افعی . (اقرب الموارد). صاحب منتهی الارب آن را مصحف عِظرِب میداند.
غطرسلغتنامه دهخداغطرس . [ غ ِرِ ] (ع ص ) ستمکار متکبر. (منتهی الارب ). غطرس و غطریس ؛ ظالم متکبر معجب . ج ، غَطارِس . (اقرب الموارد).
غطرافلغتنامه دهخداغطراف . [ غ ِ ] (ع ص )مهتر بزرگ و جوانمرد و سخی جوان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). السخی السری الشاب . غطریف . (اقرب الموارد).
غطربلغتنامه دهخداغطرب . [غ ِ رَ ] (ع اِ) مار. (منتهی الارب ). افعی . (اقرب الموارد). صاحب منتهی الارب آن را مصحف عِظرِب میداند.
غطرسلغتنامه دهخداغطرس . [ غ ِرِ ] (ع ص ) ستمکار متکبر. (منتهی الارب ). غطرس و غطریس ؛ ظالم متکبر معجب . ج ، غَطارِس . (اقرب الموارد).