دانلغتنامه دهخدادان . (اِ) مطلق دانه را گویند. (برهان ). دانه . دانه ٔ هر چیز. حبه . مخفف دانه است . (برهان ). تخم هر چیز که بکارند و بروید. (آنندراج ) : دان است و دام خال و خم
دانلغتنامه دهخدادان . (اِخ ) از فرزندان یعقوب علیه السلام است . (تاریخ گزیده چ اروپا ص 21). نام یکی از دوازده پسر یعقوب پیامبر. وی نیای یکی از اسباط دوازده گانه است . مادر وی ت
دانلغتنامه دهخدادان . (اِخ ) اسم سبطی میباشد (خروج 31:6) که قسمت و حدود ایشان از طرفی در میانه ٔ املاک یهودا و افرائیم واقع و از طرفی دیگر در میانه ٔ حدود بن یامین و کناره ٔ در
دعنلغتنامه دهخدادعن . [ دِ ع َن ن ] (ع ص ) بی باک . (آنندراج ). ماجن . (اقرب الموارد). || (منتهی الارب ). ج ، دِعنّة. (اقرب الموارد). (اِ مص ) بی باکی .
دعنلغتنامه دهخدادعن . [ دَ ] (ع اِ) برگهای خرما که بعضی را با بعضی به رسنی از پوست خرما بافته برآن خرما گسترند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
دأنلغتنامه دهخدادأن . [ دَ ءِ ن َ ] (اِ) صورت و تلفظ اوستائی کلمه ٔ دین است . رجوع به دین و نیز رجوع به فرهنگ ایران باستان تألیف آقای پورداود ج 1 ص 3 شود.