غسلجلغتنامه دهخداغسلج . [ غ َ ل َ ] (اِ) بیخی است که آن را به شیرازی چوبک اشنان خوانند. (برهان قاطع) (آنندراج ). اشنان . رجوع به اشنان شود.
غسلجلغتنامه دهخداغسلج . [ غ َ ل َ ] (ع اِ) بنگ سیاه .البنج الاسود. (قطر المحیط) . || امری بین دو امر. الامر بین الامرین . || هر خوراک و آشامیدنی که بی مزه باشد. مالاتجد له طعماً من الطعام و الشراب . (قطر المحیط).
چوبکفرهنگ فارسی عمید۱. (زیستشناسی) ریشۀ گیاه اشنان که آن را پس از خشک کردن میکوبند و در شستن پارچه و لباس به کار میبرند؛ چوبک اشنان؛ جوغان؛ بیخ؛ کنشتو؛ کنشتوک؛ غسلج.۲. [مصغرِ چوب] چوب کوچک.۳. چوب کوتاه و باریک که با آن طبل میزنند.