عتاقلغتنامه دهخداعتاق . [ ع ِ ] (ع ص ، اِ) عتاق الطیر؛ مرغان شکاری . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). عتاق الخیل ؛ اسبان برگزیده و گرامی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
عتاقلغتنامه دهخداعتاق . [ ع ُ ] (ع ص ، اِ) شراب نیک کهنه . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
تکِ هماهنگdeliberate attack, coordinated attackواژههای مصوب فرهنگستاننوعی عمل آفندیِ ازپیشطرحریزیشده که برای نزدیک شدن به دشمن یا انهدام و تصرف مواضع او انجام میشود
تکattackواژههای مصوب فرهنگستانحرکت تهاجمی که با راست شدن دست آغاز میشود و در آن هدف حریف بهطور مداوم تهدید میشود
پاتکcounter-attackواژههای مصوب فرهنگستاننوعـی حرکت تهاجمـی یا تهاجمی ـ تدافعی که برروی حرکت تهاجمی حریف انجام میشود
ارزیابی تکattack assessmentواژههای مصوب فرهنگستانارزیابی اخبار و اطلاعات برای تعیین ماهیت بالقوه یا بالفعل تک و اهداف آن بهمنظور فراهم کردن اطلاعات برای تصمیمگیری بهموقع
تک 1attack 1واژههای مصوب فرهنگستانهرنوع عملیات آفندی قاطعانه و سریع که در آن از آتش و حرکت برای تصرف هدفی معین استفاده میشود
عتاقةلغتنامه دهخداعتاقة. [ ع َ ق َ ] (ع مص ) آزاد گردیدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (ص ) آزاد کرده مولی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
مبطناتلغتنامه دهخدامبطنات . [ م ُ ب َطْطَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مبطنة. (ناظم الاطباء): و مبطنات دقاق را بر مرهفات عتاق برگزید. (جهانگشای جوینی ).
مرغانلغتنامه دهخدامرغان . [ م ُ ] (اِ) ج ِ مرغ . پرندگان . طیور. رجوع به مرغ شود: ابالة، ابیل ؛ گله ٔ مرغان . (دهار). بغاث ؛ مرغان خرد وضعیف که شکار نکنند. خشاش ؛ مرغان خرد. (دهار). غَیف ؛ گروه مرغان . (منتهی الارب ). قَواطع؛ مرغان که از بلادگرمسیر به سردسیر روند یا برعکس آن . (منتهی الارب ).<
اسماعیللغتنامه دهخدااسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن یسار ملقب به نسائی . متوفی 130 هَ . ق . شاعر است . اصل او از اسرای ایرانی است و بشعوبیت و شدت تعصب به ایرانیت شهرت دارد. وی در شعر خویش به ایرانیت افتخار میکرد وایرانیان را بر عرب رجحان میداد. وی از موالی بنی تیم ب
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد سهیلی خوارزمی ، مکنی به ابوالحسن . محمودبن محمد اسلامی در تاریخ خوارزم آرد که : سهیلی یکی از اجلّه ٔ خوارزم و از خاندان ریاست و وزارت و کرم و مروت بود، و ثعالبی گوید: او وزیربن الوزیر است :ورث الوزارة کابراً عن کابرموصولة الأسناد بالا
عقربلغتنامه دهخداعقرب . [ ع َ رَ ] (ع اِ) کژدم . (منتهی الارب ) (دهار). جانورکی است از هوام ، زهردار و انواع آن بسیار است . کنیه ٔ وی ام عِریَط و ام ساهرة است . عقرب بر نر و ماده ٔ آن اطلاق میشود ولی غالباً در ماده بکار میرود و نر آن را عقربان گویند. و ماده را نیز گاهی عقربة نامند. (از اقرب ا
عتاقةلغتنامه دهخداعتاقة. [ ع َ ق َ ] (ع مص ) آزاد گردیدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (ص ) آزاد کرده مولی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
معتاقلغتنامه دهخدامعتاق . [ م ِ ](ع ص ) کسی که اسب رها می نماید و تاخت می کند. || آن که به سختی و شتاب شکار می کند . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
اعتاقلغتنامه دهخدااعتاق . [ اِ ] (ع مص ) آزاد نمودن . (ناظم الاطباء). آزاد کردن . (از منتخب از غیاث اللغات ) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ). یقال : «اعتقه اعتاقاً». آزاد نمود آنرا. (از منتهی الارب ). آزاد کردن برده . (از اقرب الموارد). و در اصطلاح فقهی آزاد کردن عبد باشد تا اهلیت گواه شدن یاب
انعتاقلغتنامه دهخداانعتاق . [ اِ ع ِ ] (ع مص ) (اصطلاح فقه ) آزاد شدن . (یادداشت لغت نامه ). و رجوع به عِتْق شود.