عام الفیللغتنامه دهخداعام الفیل . [ مُل ْ ](اِخ ) سال 570 م . است و بدین سال رسول (ص ) تولد یافت و از آن رو آن را عام الفیل خوانند که ابرهه با لشکریان خود که فیل سوار بودند به قصد ویران کردن کعبه روان شدند. در تاریخ بلعمی آمده است که : سبب این آن بود که چون نجاشی
خط نشانهرویline of aimواژههای مصوب فرهنگستانخطی فرضی از نگاه شخص توپچی یا تیرانداز که در امتداد آن، هدف قابل رؤیت است
سازندة تجهیزات اصلoriginal equipment manufacturer, OEMواژههای مصوب فرهنگستانشرکتی که محصولی را بهعنوان ماده یا قطعه یا افزار اصل برای استفاده در محصول شرکت دیگری تولید میکند
سرِ پولat the money, ATMواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن قیمت اصابت اختیارنامة خرید یا فروش دارایی مبنا با قیمت بازار برابر است متـ . اختیارنامة سرِ پول at the money option
سال فیللغتنامه دهخداسال فیل . [ ل ِ ] (اِخ )چهل و دومین سال سلطنت نوشیروان (که مقارن 572-573 م . است ). زیرا هیچ سالی به اندازه ٔ آن سال مشحون از آثار بسیار مهم نبوده است لذا اعراب آن سال را «سال فیل » خوانده اند. رجوع به تاریخ
ازدلغتنامه دهخداازد. [ اَ ] (اِخ ) پدر قبیله ای است در یمن که جمیع انصار از اولاد اویند و پدرش غوث نام داشت واو را ازد شنوءة و ازد عمان و ازدالسراة نیز گویند.(منتهی الارب ). مؤلف مجمل التواریخ گوید: سبا در عهد قیداربن اسماعیل پیغمبربود علیه السلام ، جد پیغامبر ما صلوات اﷲ علیه ، او راده پسر
ربیعالاوللغتنامه دهخداربیعالاول . [ رَ عُل ْ اَوْ وَ ] (ع اِ مرکب ) خوان . (منتهی الارب ). چون وقت تسمیه ٔ این ماه در ابتدای فصل ربیع واقع شده بود لهذا به این اسم مسمی گشت . (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). ماه سوم سال قمری عرب و هلال آن را به آب بینند. ج ، اَرْبِعاء، اَرْبِعة. ماه سوم سال قمری پس
رجبلغتنامه دهخدارجب . [ رَ ج َ ] (ع اِ) ماه هفتم از سال تازیان ، و آن رارجب مضر هم گویند لأنهم کانوا اشد تعظیماً له . ج ، اَرجاب ، اَرْجُب ، رِجاب ، رُجوب ، رَجَبات . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). جج ، اَراجیب ، اَراجِب ، ارجبانات ، اَرْجِبة. (ناظم الاطباء): مُنْصَل الأسِنّة؛ ماه رج
محمدلغتنامه دهخدامحمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) (ص ) ابن عبداﷲبن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف بن قصی بن کلاب بن مرةبن کعب بن لوی بن غالب بن فهربن مالک بن نصربن کنانةبن خزیمةبن مدرکةبن الیاس بن مضربن نزاربن معدبن عدنان ، مکنی به ابوالقاسم پیغمبر اسلام . مادر آن حضرت آمنه دختر وهب بن عبدمناف ب
عاملغتنامه دهخداعام . (ع اِ) سال . ج ، اَعوام . (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد)(غیاث اللغات ) (آنندراج ) (منتهی الارب ) : تا عام نام سال بود شهر نام ماه اقبال را نظر بسوی شهر و عام نیست .
عاملغتنامه دهخداعام . [ عام م ] (ع ص ، اِ) مقابل خاص . (منتهی الارب )(المنجد) (اقرب الموارد). || همگانی . همگان . تمام مردم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) : ناممکن است این سخن بر خاص لفظی است این در میانه ٔ عام . فرخی .مجوی از وحدت م
دعاملغتنامه دهخدادعام . [ دِ ] (ع اِ) ستون خانه . || چوبی که بر آن وادیج انگور و مانند آن نهند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، دَعائم . (منتهی الارب ).
دعاملغتنامه دهخدادعام . [ دُ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن عبداﷲبن یأس ارحبی . شیخ و بزرگ کهلان ، و برخی او را رئیس و بزرگ همه ٔ قبیله ٔ همدان در عصر خود دانسته اند. دعام در یاری به دیگران و سوارکاری و زیرکی و جود شهرت داشت و در حدود سال 298 هَ. ق . درگذشت . (از ا
دعاملغتنامه دهخدادعام . [ دُ ] (اِخ ) ابن مالک بن معاویةبن صعب بن دومان بن بکیل ، مشهور به دعام اکبر. جدی است جاهلی از قبیله ٔ همدان . (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 17 از الاکلیل ).
دعاملغتنامه دهخدادعام . [ دُ] (اِخ ) ابن مالک بن ربیعةبن دعام اکبر، مکنی به ابوالصعب . جدی است جاهلی از قبیله ٔ بکیل و فرزندان او پنج بطن را تشکیل می دهند: أرحب ، عمیرة، مرهبة، ذوالشاول و ذواللب . (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 17
رعاملغتنامه دهخدارعام . [ رَ ] (ع اِمص ) تیزی نظر.(از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد).