سویطةلغتنامه دهخداسویطة. [ س َ طَ ] (ع ص ) مخلوط و آمیخته . یقال : اموالهم سویطةٌ بینهم ؛ ای مختلطة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
شوتهلغتنامه دهخداشوته . [ ت ِ ] (ص ) اصلاً عبری و بمعنی خل و دیوانه است و شاید اصلاً با شیدای فارسی از یک ریشه باشد. در زبان فارسی این لغت به همین معنی در بین بازاریان و همسایگان محله ٔ کلیمیان و کسانی که با این اقلیت دینی حشر و نشر دارند مستعمل است . در کرمانشاه «شیت » بر وزن چیت به همین معن
شیوطةلغتنامه دهخداشیوطة.[ ش ُ طَ ] (ع مص ) شیط. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). شیاطة. (ناظم الاطباء). رجوع به شیاطة و شیط شود.
عقرالسدنلغتنامه دهخداعقرالسدن . [ ع َ رُس ْ س َ دَ ] (اِخ ) قریه ای است از قرای شوطة مابین واسط و بصره . و سنان داعی اسماعیلیه از این قریه بوده است . (از معجم البلدان ).
انشوطةلغتنامه دهخداانشوطة. [ اُ طَ ] (ع اِ) گره آسان گشای چون گره ازاربند و مانند آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). گرهی که گشودن آن آسان باشد چنانکه از یکی از دو طرف آن بکشند باز شود. (از اقرب الموارد). گرهی باشد که زود آسان گشاده شود. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). گره که به شلوار بندند.
انشوطةدیکشنری عربی به فارسیکمند , با کمند بستن , باکمند دستگير کردن , طناب خفت دار , کمند انداختن , خفت , دام , بند , تله , در کمند انداختن