اشواطلغتنامه دهخدااشواط. [ اَش ْ ] (ع اِ) ج ِ شوط. (منتهی الارب ). ج ِ شوط، بمعنی تک و گشت . و طاف بالبیت ِ سَبْعَة اشواط؛ یعنی طوف کرد خانه را هفت گشت . (منتهی الارب ) (آنندراج
آشوبطلبفرهنگ مترادف و متضادآشوبگر، آنارشیست، اخلالگر، بلواچی، بلواگر، شورشگر، شورشی، غوغاطلب، غوغایی، فتنهانگیز، فتنهجو، هرجومرجطلب ≠ آرامشطلب، سلیم
شوطلغتنامه دهخداشوط. [ ش َ ] (ع اِ)شوط بَراح ؛ شغال . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || شوط باطل ؛ گرد آفتاب که از روزن خانه نماید، لغتی است در سین مهمله یعنی سوط. (منتهی ال
بلواچیفرهنگ مترادف و متضادآشوبطلب، آشوبگر، بلواطلب، بلوایی، طغیانگر، ماجراجو، هرجومرجطلب، یاغی ≠ آرامشطلب
شرطلبفرهنگ مترادف و متضادآشوبطلب، بلواگر، شربهپاکن، ماجراجوطلب، مفسد، مفسدهجو، واقعهطلب ≠ خیرخواه، صلحجو، مصلح
مفسدهجوفرهنگ مترادف و متضادآشوبطلب، بلوایی، فسادگر، آشوبگر، شریر، غوغاطلب، فتنهجو، مفتن، شرطلب، هیاهوطلب ≠ مصلح