شمالیلغتنامه دهخداشمالی . [ ش َ / ش ِ / ش ُ ] (ص نسبی ) منسوب به شمال . منسوب به جهت شمال . (ناظم الاطباء).- شمالی پیکران ؛ ستارگانی که از شمال طلوع میکنند : جنوبی طالعا
زبان درازلغتنامه دهخدازبان دراز. [ زَ دِ ] (ص مرکب )جسور و بی ادب در تکلم . (فرهنگ نظام ). آنکه سخن بی محابا گوید و بسیار گوید. (آنندراج ). بدزبان و کسی که به بدی حرف بسیار میزند و گستاخ . (ناظم الاطباء). ذِربَة. سلیط. عَذقانَة. مِطریر. مَشان . (منتهی الارب ) : دریغ اگر این
اوهاملغتنامه دهخدااوهام . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ وهم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (المنجد) (غیاث اللغات ). آنچه در دل گذرد یا گمان و اعتقاد مرجوح . (آنندراج ).- در اوهام آمدن ؛ بوهم درآمدن . وصف چیزی به وهم آمدن : تو در کنار
خصایصلغتنامه دهخداخصایص . [ خ َ ی ِ ] (اِ) خَصائص ، خاصیتها و اختصاصات و شایستگیها و سزاواریها. (از ناظم الاطباء) : این کلمتی چند موجز از خصایص ملک و دولت ... تقریر افتاد. (کلیله و دمنه ).و یکی از خصایص آن حضرت ... آن است که وفات خلفاء آنجا که اتفاق افتاد. (کلیله و دمنه
گذرندهلغتنامه دهخداگذرنده . [ گ ُ ذَ رَ دَ / دِ ] (نف ) عبورکننده . عابر: رجل و فرس صمصام ؛ مرد گذرنده در عزیمت . صَمَم ؛ صُماصِم ؛ گذرنده در عزیمت . هاجس ؛ در دل گذرنده . هالع؛ شترمرغ رمنده و گذرنده . (منتهی الارب ) : ای با عدوی ما
شمایللغتنامه دهخداشمایل . [ ش َ ی ِ ] (ع اِ) خویهای مردم . (تفلیسی ). شمائل . خصلتها. عادتها. (آنندراج ) (غیاث ) (از بهارعجم ). طبعها. عادتها. خویها. خوها. خلق ها. اخلاق . (یادداشت مؤلف ). || خوبیهای ذات . سرشتهای نیکو. خصلتهای پاکیزه . اخلاق پسندیده . (ناظم الاطباء). ج ِ شمال که به معنی خوبی