سرباغلغتنامه دهخداسرباغ . [ س َ ] (اِخ ) دهی است از بخش هفت گل شهرستان اهواز و دارای 100 تن سکنه است . آب آن از چشمه و لوله کشی شرکت نفت تأمین میشود. محصول آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
سرباکلغتنامه دهخداسرباک . [ س َ ] (اِ مرکب ) سردار ضابط و صاحب سیاست . (برهان ) (آنندراج ). حاکم ضابط باسیاست . (رشیدی ) : دین حق را نه چون تو یک سرورملک شه را نه چون تو یک سرباک .ابوالفرج رونی (از رشیدی ).
قلم شیربکلغتنامه دهخداقلم شیربک . [ ق َ ل َ ؟ ] (اِخ ) یکی از طوایف پشتکوه ، از ایلات کرد ایران . ییلاق این ایل گرازان و قشلاق آنها شایق است . (از جغرافیای سیاسی کیهان ).
سارباغلغتنامه دهخداسارباغ . (اِخ ) موضعی است بخراسان . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 399 و چاپ قدیم آن ج 2 ص 319 شود.