جغرلغتنامه دهخداجغر. [ ] (اِخ ) از مزارع محمدآباد که حاکم نشین دره جز از محالات خراسان است میباشد. (مرآت البلدان ).
جغرلغتنامه دهخداجغر. [ ج َ ] (اِ) وزغ . (برهان ). غوک . قورباغه . ضفدع . واق . غنجموس . قاس . مکل . بزق . رجوع به چغز و وزغ در همین لغت نامه شود.
جقرلغتنامه دهخداجقر. [ ج َ ق َ ] (اِخ ) ابن یعقوب همدانی مکنی به ابوسعید و ملقب به نصرالدین . نایب موصل بود از دست عمادالدین زنگی صاحب موصل و الجزیره و شام . و در 359 هَ . ق .