سرحوضلغتنامه دهخداسرحوض . [ س َح َ / حُو ] (اِ مرکب ) گویا ساحتی که عادتاً در اطراف حوضها خالی از درخت نگاه دارند نشستن را : و چهارباغهای خوش و سرحوضهای نیکو و درختهای کج خرگاهی بود به نوعی که ذره ای آفتاب شرقی و غربی به نشستگاه سرحوض ن
تدفین گردونهایchariot burial, wagon burialواژههای مصوب فرهنگستانتدفینی که در آن گردونۀ جنگی با سازوبرگ باشد و اسبهای آن در کنار جسد دفن شده باشد
شرعیاتلغتنامه دهخداشرعیات . [ش َ عی یا ] (ع اِ مرکب ) ج ِ شرعیة. علوم و احکام شرعی . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به شرعی و شرعیة شود.
سرحوضکلغتنامه دهخداسرحوضک . [ س َ ح َ ض َ ] (اِخ ) دهی از دهستان رستاق بخش خلیل آباد شهرستان کاشمر. دارای 1218 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آن غلات ، پنبه ، زیره و انگور است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
سرحوضکلغتنامه دهخداسرحوضک . [ س َ ح َ ض َ ] (اِخ ) دهی از دهستان رستاق بخش خلیل آباد شهرستان کاشمر. دارای 1218 تن سکنه . آب آن از قنات . محصول آن غلات ، پنبه ، زیره و انگور است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).