قعقاعلغتنامه دهخداقعقاع . [ ق َ ] (اِخ ) ابن حبیش عیسی . وزیر و کاتب ولید خلیفه ٔ اموی بود. رجوع به مجمل التواریخ و القصص چ بهار ص 306 شود.
قعقاعلغتنامه دهخداقعقاع . [ ق َ ] (اِخ ) ابن سوید منقری . از والیان بنی امیه است . وی در سجستان حکومت داشت و بعضی از شعرا در مدح وی اشعاری دارند. رجوع به البیان و التبیین جاحظ ج
قعقاعلغتنامه دهخداقعقاع . [ ق َ ] (اِخ ) ابن شور. مردی بود از بنی ذهل بن ثعلبه مشهور به فصاحت و حسن معاشرت و خوی و روی نیکو. (الانساب سمعانی ). قعقاع بن شور، از تابعیان است که در
قعقاعلغتنامه دهخداقعقاع . [ ق َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن ابی حدرد اسلمی . از صابیان است . ابن عبدالبر گوید: وی در حدیث روایت کرد. بخاری گوید: حدیث ابن ابی حدرد نزد عبداﷲبن سعید صحیح
قعقاءلغتنامه دهخداقعقاء. [ ق َ ] (ع ص ) آنکه از بندهای پایش آواز برآید وقت رفتن . خرمای خشک . || تن لرزه . || راه دشوار. (آنندراج ).
جبل بنی القعقاعلغتنامه دهخداجبل بنی القعقاع . [ ج َ ب َ ل ِ ب َ نِل ْ ق َ] (اِخ ) نام کوهی است بحلب که آن را قصر ابن الثانیه مینامیده اند. رجوع به نخبة الدهر دمشقی ص 202 شود.
قعاعلغتنامه دهخداقعاع . [ ق ُ ] (ع ص ) نیک تلخ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد): ماء قعاع ؛ آب سخت تلخ سطبر. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). رجوع به قَعّ شود. و گویند قعاع آبی است
قعاقعلغتنامه دهخداقعاقع. [ ق َ ق ِ ] (اِخ ) مواضعی هستند از بلاد قیس . (منتهی الارب ). نام چند موضع است از شریف در بلاد قیس . و ابوزیاد کلابی گوید نام شهرهائی است از شهرهای عجلان
قعاقعلغتنامه دهخداقعاقع. [ ق َ ق ِ ] (ع اِ) ج ِ قعقعة. (اقرب الموارد). رجوع به قعقعة شود. || بانگ تندر پیاپی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
جبل بنی القعقاعلغتنامه دهخداجبل بنی القعقاع . [ ج َ ب َ ل ِ ب َ نِل ْ ق َ] (اِخ ) نام کوهی است بحلب که آن را قصر ابن الثانیه مینامیده اند. رجوع به نخبة الدهر دمشقی ص 202 شود.
بحیرالغتنامه دهخدابحیرا.[ ب َ ] (اِخ ) بروایتی نام زوجه ٔ قعقاع بن ثور است که دختر هانی بوده . (آنندراج ). و رجوع به بحیره شود.
یزیدلغتنامه دهخدایزید. [ ی َ ] (اِخ ) ابن قعقاع ، مکنی به ابوجعفر. از مشاهیر قراء و بزرگان تابعان بود. از عبداﷲبن عباس و ابوهریره قرائت را آموخت و از عمیدبن عمربن خطاب احادیث شر
قاریلغتنامه دهخداقاری . (اِخ )یزیدبن قعقاع مدنی ، مکنی به ابوجعفر و معروف به مدنی اول و آزاد کرده ٔ ام سلمه زوجه ٔ حضرت رسول (ص ) یا عبداﷲبن عیاش مخزومی بوده و اصول قرائت خود را