فرهنگ فارسی عمید
۱. اداره و مراقبت امور داخلی و خارجی کشور.۲. درایت؛ باهوشی؛ خردمندی.۳. [عامیانه، مجاز] حسابگری منفعتجویانه.۴. برنامۀ کار یا شیوۀ عمل.۵. [قدیمی] عقوبت؛ مجازات.⟨ سیاست کردن: (مصدر متعدی) [قدیمی] عقوبت کردن؛ مجازات کردن؛ تنبیه کردن.⟨ سیاست مدن: [قدیمی] علم