ثعثعلغتنامه دهخداثعثع. [ث ُ ث ُ ] (ع اِ صوت ) امر بانبساط بلاد فی طاعةاﷲ تعالی . امر بالانبساط فی البلاد فی طاعةاﷲ. (تاج العروس ).
صعصعلغتنامه دهخداصعصع. [ ص َ ص َ / ص ُ ص ُ ] (ع ص ) متفرق و پریشان . || (اِ) مرغی است خال دار که ملخ را شکار کند. ج ، صعاصع. (منتهی الارب ).
ساسانلغتنامه دهخداساسان . (اِخ ) ابن روزبه . از امیران ایران پیش از اسلام است و در مجمل التواریخ و القصص بنقل از تاریخ حمزه ٔ اصفهانی نام وی در شمار مرزبانانی از پارسیان آمده که
ساسانلغتنامه دهخداساسان . (اِخ ) ابن ساسان (ساسان سوم ) به روایت فردوسی در شاهنامه ، فرزند ساسان بن بهمن بن اسفندیار است . فردوسی گوید: چون بهمن همای را ولیعهد خود ساخت ساسان دلت
ساسانلغتنامه دهخداساسان . (اِخ ) ابن فشافشاه بن جوهر شهریار فارس بن ساسان بن بهمن . مؤلف فارسنامه (ابن بلخی ) نام وی را در سلسله ٔ نسب بیست و پنجمین پادشاه ساسانی که بعد از شهرب