فرهنگ فارسی عمید
۱. = ظلمت۲. [قدیمی] در باور قدما، جایی در انتهای زمین که محل چشمۀ آب حیات است: ◻︎ شنیدهای که سکندر برفت تا ظلمات / به چند محنت و خورد آنکه خورد آب حیات (سعدی: ۱۸۳)، ◻︎ قطع این مرحله بیهمرهی خضر مکن / ظلمات است بترس از خطر گمراهی (حافظ: ۹۷۴).⟨ ظلمات ثلاث:۱. [مجاز] سه تاریکی