غسقلغتنامه دهخداغسق . [ غ َ ] (ع مص ) باران ریزه باریدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). غَسَقان . (منتهی الارب ). || غسق لبن ؛ ریزان گردیدن شیر از پستان . نیک تاریک شدن شب . (منته
غسقلغتنامه دهخداغسق . [ غ َ س َ ] (ع مص ) نیک تاریک شدن شب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سخت تاریک شدن . (اقرب الموارد). تاریک شدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). تاریک شدن شب . (مص
غَسَقِفرهنگ واژگان قرآناولين مرحله از ظلمت و تاريکي شب (کلمه غسق به معناي اولين مرحله از ظلمت شب است ، وقتي گفته ميشود قد غسق الليل معنايش اين است که تاريکي شب فرا رسيد ، و غاسق شب ،
غسقانلغتنامه دهخداغسقان . [ غ َ س َ] (ع مص ) غسقان شب ؛ نیک تاریک شدن آن . (منتهی الارب ). سخت تاریک شدن شب . غَسق . غَسَق . (اقرب الموارد). || غسقان آب ؛ ریزش آب و مانند آن . (م
غرقلغتنامه دهخداغرق . [ غ َ ] (ع مص ) مأخوذ از غَرَق ، به معنی در آب فرورفتن . آب از سر گذشتن . فارسیان غرق به سکون ثانی به معنی در آب فرورفتن استعمال می کنند و در بعضی جاها ق
غَسَقِفرهنگ واژگان قرآناولين مرحله از ظلمت و تاريکي شب (کلمه غسق به معناي اولين مرحله از ظلمت شب است ، وقتي گفته ميشود قد غسق الليل معنايش اين است که تاريکي شب فرا رسيد ، و غاسق شب ،
غسقانلغتنامه دهخداغسقان . [ غ َ س َ] (ع مص ) غسقان شب ؛ نیک تاریک شدن آن . (منتهی الارب ). سخت تاریک شدن شب . غَسق . غَسَق . (اقرب الموارد). || غسقان آب ؛ ریزش آب و مانند آن . (م