زرتکلغتنامه دهخدازرتک . [ زَ ت َ ] (اِ مرکب ) آب خسق باشد و خسق گل گاویشه را گویند یعنی آب گل گاویشه . (برهان ) آب خسق . آب گل گاویشه . (فرهنگ فارسی معین ). عصیر گل کافشه . (ناظم الاطباء). || آب زعفران را نیز گفته اند. (برهان ).آب زعفران . (فرهنگ فارسی معین ). عصیر زعفران . (ناظم الاطباء). ||
زیرطاقلغتنامه دهخدازیرطاق . (اِخ ) دهی از دهستان هنام و بسطام است که در بخش سلسله ٔ شهرستان خرم آباد واقع است و 180 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
زردکلغتنامه دهخدازردک . [ زَ دَ ] (اِ مصغر) معروف است و آن را گزر نیز گویند و معرب آن جزر است . (برهان ). گزر. (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جزر. (ناظم الاطباء). گزر. جزر. اسطافیلن . استافولینس . اصطفلین . اصطفلینه . زردویه . حویج . صباحیه . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
زردهلغتنامه دهخدازرده . [ زَ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) زردک . زرتک . (فرهنگ فارسی معین ). اسبی را گویند که زردرنگ باشد. (برهان ). اسبی را گویند که رنگ آن زرد باشد. (جهانگیری ). اسب زردرنگ . (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (از ناظم الاطباء). اس
زرنگلغتنامه دهخدازرنگ . [ زَ رَ ] (اِ) نام درختی است کوهی و آن بسیار محکم و سخت می باشد. و از آن تیر، نیزه ، حنای زین و امثال آن سازند. گویند آتش آن قریب به چهل شبانه روز «؟» بماند. (برهان ) (ازانجمن آرا) (از آنندراج ). درختی است کوهی که اگر آتش آن ضبط کنند، مدتی بماند و تیر و زین و گوی از چو