رها یافتنلغتنامه دهخدارها یافتن . [ رَ ت َ ] (مص مرکب ) نجات یافتن . آزاد شدن . خلاص گشتن . (ناظم الاطباء) : نباید که او یابد از تو رهاکه او مانده از تخمه ٔ اژدها. فردوسی .چنین گفت دژخیم نراژدهاکه از چنگ من کس نیابد رها. <p clas
راه چوبکِشیskidding road, skid roadواژههای مصوب فرهنگستانگذرگاهی که در آن عملیات راهسازی انجام شده است و مسیر چوبکِشی را به انبارگاه متصل میکند
تایر راهسازیoff-the-road tyre, off-the-road, OTRواژههای مصوب فرهنگستانتایر خودروهای مخصوص عملیات راهسازی و ساختمانی و معدنی
رهنگاشت 1road mapواژههای مصوب فرهنگستاننگاشت حاصل از شناسایی و ارزیابی تحولات آینده که حرکت بهسوی اهداف موردنظر را در اختیار تصمیمسازان قرار میدهد
راه کمتردد،راه کمشدآمدlightly trafficked roadواژههای مصوب فرهنگستانراهی که حجم تردد متوسط روزانة آن در سال کمتر از 15000 وسیلة نقلیه باشد
رهایی یافتنلغتنامه دهخدارهایی یافتن . [ رَ ت َ] (مص مرکب ) خلاص شدن و آزاد شدن و نجات یافتن . (ناظم الاطباء). تخلص . (منتهی الارب ). تملس . جَستَن . خلاص شدن . مستخلص شدن . رستن . (یادداشت مؤلف ) : بجویید تا قارن رزم زن رهایی نیابد از این انجمن . <p class="author
چنگلغتنامه دهخداچنگ . [ چ َ ] (اِ) نام سازیست مشهور . (جهانگیری ) (برهان ) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). سازی است مشهور که سر آن خمیده است و تارها دارد. (آنندراج ) (انجمن آرا). نوعی از مزامیر است در غایت شهرت . (شرفنامه ٔ منیری ). صنج ؛ و آن بر دو قسم است یکی دو صفحه ٔ برنجین باشد که بر یکد
یافتنلغتنامه دهخدایافتن . [ ت َ ] (مص ) وَجد. جِدة. وُجد. اِجدان . (از منتهی الارب ). وِجدان . وُجود. (از منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). الفاء. (منتهی الارب ) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). واجد شدن . اصابت . نیل . (منتهی الارب ). مغارطة. (منتهی الارب ). یابیدن . پیدا کردن <span class="hl
رهالغتنامه دهخدارها. [ رَ ] (نف ) خلاص . (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). جدا. آزاد : ز شادی مبادا دل او رهاشدم من ز غم در دم اژدها. فردوسی .رها نیست از مرگ پران عقاب چو در بیشه شیر و چو ماهی در آب . <p class=
رهالغتنامه دهخدارها. [ رُ ] (اِخ ) رهاء. شهری است در جزیره مابین موصل و شام که اکنون معروف به ادسا می باشد. (ناظم الاطباء). رها شهری است خرم [ از جزیره ] و بیشتر مردمان وی ترسایان اند و اندر وی یکی کنیسه است که اندر همه ٔ جهان کنیسه ای از آن بزرگتر و آبادان تر و عجب تر نیست و سوادی خرم دارد
رهافرهنگ فارسی عمیدآزاد؛ یله؛ بیقیدوبند.⟨ رها شدن: (مصدر لازم) آزاد شدن؛ نجات یافتن از قیدوبند.⟨ رها کردن: (مصدر متعدی) آزاد کردن؛ ول کردن.
رهادیکشنری فارسی به انگلیسیfree, deliverance, disengaged, emancipation, escape, liberation, loose, redemption, release, rescue, salvation, unbound, desertion
پودرهالغتنامه دهخداپودرها. [ ] (اِخ ) (توطئه ٔ...) توطئه ای که در انگلستان توسط بعض کاتولیک ها برای عزل ژاک اول و انحلال مجلس شوری بعمل آمد (5 نوامبر 1605م .).
پیرهالغتنامه دهخداپیرها. (اِخ ) دختر اپی مته و پاندوره زن دکالین (از اساطیر یونانی ) رجوع به دکالین شود. صاحب قاموس الاعلام ترکی آرد: بزعم افسانه پردازان یونانی نخستین زنی است که در کارخانه ٔ خلقت بوجود آمده و دختر پاندوره و اپیمیتوس بوده و بزعم اینان با پادشاه تسالیا دوکالیون ازدواج کرده است
رهالغتنامه دهخدارها. [ رَ ] (نف ) خلاص . (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). جدا. آزاد : ز شادی مبادا دل او رهاشدم من ز غم در دم اژدها. فردوسی .رها نیست از مرگ پران عقاب چو در بیشه شیر و چو ماهی در آب . <p class=
رهالغتنامه دهخدارها. [ رُ ] (اِخ ) رهاء. شهری است در جزیره مابین موصل و شام که اکنون معروف به ادسا می باشد. (ناظم الاطباء). رها شهری است خرم [ از جزیره ] و بیشتر مردمان وی ترسایان اند و اندر وی یکی کنیسه است که اندر همه ٔ جهان کنیسه ای از آن بزرگتر و آبادان تر و عجب تر نیست و سوادی خرم دارد