یرغالغتنامه دهخدایرغا. [ ی ُ ] (ترکی ، ص ) راهوار و تیزرو. (غیاث ) (آنندراج ). یرغه : سکسکانید از دمم یرغا شویدتا یواش و مرکب سلطان بوید. مولوی .و رجوع به یرغه شود. || (اِ) نوعی
یرالغتنامه دهخدایرا. [ ی َ ](اِ) چین و شکنجی را گویند که در اندام آدمی و چیزهای دیگر بهم رسد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).- یرا گرفتن ؛ درهم کشیده شدن و پژمرده شدن و کو
یراءلغتنامه دهخدایراء.[ ی َرْ را ] (ع ص ) مؤنث اَیَّر که به معنی سنگ سخت باشد. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به ایر شود.
یرابیعلغتنامه دهخدایرابیع. [ ی َ ] (ع اِ) ج ِ یربوع . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (دهار) (ناظم الاطباء). و رجوع به یربوع و مدخل ربع شود.
یرغهلغتنامه دهخدایرغه . [ ی ُ غ َ / غ ِ ] (ترکی ، ص ) یرغا. اسب تیز و راهوار. (ناظم الاطباء) (لغت فرس اسدی ). یرقه . راهوار و تیزرو. (آنندراج ). مفلح . علج . (منتهی الارب ).- اس
یرقهلغتنامه دهخدایرقه . [ ی ُ ق َ ] (ترکی ، اِ) یرغه . یرقا. یرغا. نوعی از رفتار اسب و دیگر ستور.- امثال :خر خالی یرقه می رود . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به یرغه شود.
یرقانیلغتنامه دهخدایرقانی . [ ی َ رَ ] (ص نسبی ) منسوب به یرقان . به رنگ یرقان . زردی آورده . که به مرض یرغان مبتلاست . مبتلا به یرقان . (یادداشت مؤلف ). کنایه از زردشده و خزان ش
یرالغتنامه دهخدایرا. [ ی َ ](اِ) چین و شکنجی را گویند که در اندام آدمی و چیزهای دیگر بهم رسد. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).- یرا گرفتن ؛ درهم کشیده شدن و پژمرده شدن و کو